سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب

جستجوی وب
برچسب‌ها وب
لینک های مفید

احتمالاتی در مورد قبیله ی گرگیج

گرگیج ها هم اکنون علاوه بر سیستان و بلوچستان در هرمزگان(شهرستان جاسک و ...) ،سرخس ،بخش هایی از گلستان،کرمان(موسوم به گورگندی ها) و حتی در کشور ترکمنستان و پاکستان و ... جمعیت هایی را به خود اختصاص داده اند؛اما علت این نام گذاری چیست و آیا این نام ارتباطی با گرگ دارد یا نه و ...ما به همین موضوع می پردازیم.

 

 باید یاد آور شد تلفظ گرگیج در بین بلوچ ها به شکل gowrgeyj است؛بنابراین هیچ ارتباطی با گرگ ندارد ،بلکه این تلفظ مربوط به زبان فارسی است.

 

  درمورد علت این نام گذاری دو روایت اساطیری وجود دارد که اساس تحلیل های ما بر این روایات استوار خواهد بود:

 

1- حاکم منطقه ای اعلام می دارد هر کس بتواند یک گور خر را زنده شکار کند من دختر خود را یه عقد او در می آورم و جد گرگیج ها با راهنمایی های یک پیر موفق می شود دختر حاکم را از آن خود کند و از آنجا فرزندان او به گرگیج منسوب می شوند؛ یعنی شکارچی گور خر

 

2- جد گرگیج ها انسان عابدی بوده که وقتی می خواهد به حج عزیمت کند ،همسرش باردار است .او دعا میکند:"خدایا فرزندم را به تو می سپارم،نگهبانش باش!" .او وقتی بعد از مدت ها از حج بر می گردد به او می گویند : "فرزندت به دنیا آمد و زنت فوت شد و چون کسی از او نگهداری نمی کرد او را به همراه مادر در قبر نهادیم" .مرد بر سر آرامگاه همسر می رود که ناگاه ندایی می شنود که ای کسی که فرزندت را به ما سپردی آن را برگیر!. پدر فرزندش را از قبر بیرون می کند در حالی که زنده است!

 

در این روایت گرگیج یعنی از گور گرفته شده.

 

   باید توجه داشت در فارسی گور دو معنا دارد:قبر وگورخر و در بلوچی نیز gowr به همین دو معناست.

 

نظرات بنده:

 

 به نظر بنده شاید این نام به معنای گبر (آتش پرست) نیز بی ارتباط نباشد؛ زیرا در متون کهن به گبر نیز گور(مانند تلفظ بلوچی) می گفته اند و دیگر این که در جنوب استان فعل امر" درگیج"(dar geyj) به معنی "جستجو کن" وجود دارد و اگر "گیج" را در " گرگیج" به این معنا بگیریم می شود :جستجو گر گور.

 

 با توجه به این که برخی ها منشا قوم بلوچ را از حوالی خوارزم دانسته اند با این فرضیه می توان به بسی چیزها دست یافت.از جمله این که در خوارزم جایی به نام گرگانج یا گرگنج وجود دارد چنان که در دانشنامه ی ویکی پدیا می آید:« گُرگانْج (در ترکی اورگَنج، در عربی: جُرجانیه) شهری باستانی در ازبکستان کنونی ،نزدیک مرز ترکمنستان است. این شهر نزدیک شهر کنونی کهنه‌گرگانج در کشور ترکمنستان، و در جانب جنوبی رود آمودریا است. شهر گرگانج امروزی یا همان «گرگانج نو» پس از ویرانی گرگانج باستانی، در جای شهری در سه فرسخی آن که در قدیم ،«گرگانج کوچک» یا «گرگانجک» نامیده می‌شد، بنا شد. از این شهر جدید به «خوارزم نو» نیز یاد شده‌است.»بنابراین اگر بپذیریم که گرگیج ها از گرگانج هستند پس گرگیج یعنی کسی که از گرگانج یا گرگنج است.یکی از دوستان بنده به نام "تیمِر طاهراُف"،اهل ازبکستان،روایت اسطوره ای دوم را درمورد جد گرگیج ها و رفتن به حج،روایتی کاملا مشهور و کهن در ازبکستان می دانند.همچنین ایشان اذعان کرده اند که هم اکنون نیز قبیله ای به نام ارگنجی در از بکستان موجود است.جالب است که گرگیج به شکل گرگیچ نیز ذکر شده است و اورگنج را اورکنچ نیز می گویند.

 

نام گورکانیان باید برای همه آشنا باشد.گورکان را به معنی داماد دانسته اند.تیمور موسس سلسله ی گورکانیان است.او از زمانی که خواهر فرمانروای ماوراء النهر را به زنی گرفت به تیمور گورکان معروف شد که تیموربه معنی "داماد" است. تیمور در زبان ازبکی به معنای «آهن»است.شاید در مورد تیمور چنین افسانه هایی موجود بوده و به مرور زمان این روایت در بین اجداد گرگیج ها مشهور گشته و یا گرگیج ها ارتباطی با تیمور داشته اند.(توجه شود به روایت اسطوره ای داماد شدن و معنی گورکان)به هر روی شکل گیری قبیله ی گرگیج نیز در چنین قرونی یا نزدیک بدین قرون دانسته شده است.به هر حال همه ی این ها احتمال است و با ایقان و اطمینان نمی توان چنین احکامی را صادر کرد.

 

  همچنین می دانیم که بلوچ ها از هر کجا که مهاجرت کرده باشند،ابتدا در صفحات شمالی کشور ساکن شده اند و غالبا در دوره ی ساسانیان،درگیری حکومت مرکزی با آنان سبب کوچ آنان به کرمان و سیستان و بلوچستان امروزین شده است.یکی از کتبی که درمورد شمال کشور و طبرستان اطلاعات جالبی دارد کتاب"تاریخ طبرستان" است.در تاریخ طبرستان به اسم جالبی برخوردم:"ابوجعفر گورنگیج!"(سنجیده شود با گرگانج و گرگیج).بنابریان احتمالا گرگیج ها نیز چون دیگر مردم بلوچ از شمال کشور به سیستان و بلوچستان امروزین می کوچند.البته اگر چنین شبهه ای ایجاد شود که بلوچ بودن و از ازبکستان بودن چگونه جمع می شوند،باید گفت خود قوم بلوچ نیز در برهه ای از زمان شکل گرفته و بدین نام موسوم شده است و کسانی چون فریدون جنیدی بلو چها را از نژاد کاوه ی آهنگر می دانند.همه ی انسان ها یک منشا دارند و فرزندان آدم هستند.خداوند متعال برای شناخت بهتر،این همه نژاد و زبان و تنوع را خلق کرده است و انسان ها باید همیشه از عصبیت های قومی پرهیز کنند و بدانند که بهترین انسان ها با تقوا ترین آنان است.پس "فتبارک الله احسن الخالقین"




تاریخ : دوشنبه 98/12/26 | 10:26 صبح | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر

امتیازات طایفه گورگیج

 

خودستای پدیده ایی است که اثرات منفی آن در کمترین فرصت ممکن علایم خودش را به شکل ناهنجاری نمایان می کند ، اما در تاریخ این طایفه«دیگر ستایی» وجود دارد یعنی شاعران بلوچ اگر از این قوم و از دلاوری و امانتداری آنان یاد می کنند هیچگونه نسبیت فامیلی با آنان ندارند و به قول فرمانروای ملک سخن «مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید»

 

امتیازات خاصی که این طایفه داشته و بر مبانی یک اصل اساسی دینی و ملی ومیهنی است که به چند مورد خاص در حد اطلاعات اینجانب فهرست وار اشاره می گردد:

 

1- نگاه تعصب آمیز که لطمه ای به به هنر انسان بودن وارد می نماید در بین طایف گرگیج وجود نداشته است

 

2- تعصب میهن پرستی، ملی گرایی افتخار به سرزمین و ولایت خویش و حفظ تمامیت ارضی از خصایص انحصاری این طایفه بوده است حتی در مواقع بحرانی وشرایط حاد.

 

3- در کوتاه نمودن دست استعمار گران از تصرف سرزمین بلوچستان نقش اساسی ومهمی داشته اند

 

4- بزرگترین مخالف رژیم طاغوتی بوده اند و به همین دلیل نه اهل باج بوده اند ونه خراج یعنی نه باج می داده اند ونه می گرفته اند حتی با داشتن قدرت!

 

5- بسی جای افتخار است که هیچ فردی از اینطایفه با نظام جمهوری اسلامی عناد نداشته و همه ی آنان در سایه نظام و با دلبستگی خاص زندگی می کنند به طوریکه حتی یک پناهنده که مخالف نظام باشد در کشورهای دیگر زندگی نمی کند.

 

6- تعصبات نابجا دربین اینان وجود ندارد در بین این طایفه، بلوچ وفارس، شیعه وسنی وجود دارد و بیشترین تاکیدات بر روی مشترکات دارند و دامنه ی اختلافات قومی و مذهبی در بین انان موردی هم مشاهده نمی شود

 

7- نزدیکترین مرزدارانی هستند که کمترین فاصله با نوار مرزی را دارند و همیشه کمر همت را برای صیانت از وطن بسته و این عزم راسخ آنان برای مرزبانی و مرزداری بدون داشتن هرگونه توقعی از نظام، روزبه روز افزایش یافته است

 

   نتیجه گیری وپیشنهادات

 

با نگاهی اجمالی و مفصل به تاریخ رشادتها و دلیریهای این طایفه به نتیجه رسیدیم که طایفه گورگیج از بزرگترین طایفه قوم بلوچ می باشد که اینان به صورت پراکنده در جاهای مختلف کشور ما و کشورهای همسایه زندگی می کنند، وطن دوستی ، امانتداری از خصوصیات بارز این قوم تاریخی بوده است و آنان مخالف سرسخت نظامهای استبدادی ، و با رجال نظام جمهوری اسلامی بیشترین تعاملات را داشته اند ومعتمدین و ریش سفیدان این طایفه برای برقراری امنیت عمومی نقش بسزایی داشته اند و با هرگونه نا امنی به شدت مخالف و در قبال چپاولگران بدون هیچ واهمه ای ایستادگی نموده و همیشه محتمل بارهای سنگین دیگران را برای راحتی آنان به دوش کشیده اند ، فرهیختگان دانشگاهی و رجال سیاسی این طایفه ،قانون اساسی وآیین مملکت داری را بزرگترین پشتیبان خود دانسته و برای تحقق این امرگام به گام با دولتمردان همراهی داشته ودارند، و ما نیز بر خود واجب می دانیم که از زحمات جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک طایفه بزرگ از تلاش های مقامات کشوری واستان مان قدر دانی نموده وامید است با بهره گیری هر چه تمامتر در پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی همگام و یاوری وفادار بوده و از تمام ظرفیتهای موجود و پتانسیل های لازم استفاده کرده تا بتوانیم ایران عزیز اسلامی را بیش از پیش سربلند و زنگ یا س و ناامیدی را برای دشمن در هر لحظه به صدا در آوریم.

 

 

 

 

 

پیشنهادات

 

1- فرهیختگان دانشگاهی باید با دقت نظر خاص و به طور علمی و کارشناسی رشادتها و حماسه های این طایفه را بررسی وبه شکل مکتوب و اسناد معتبر برای نسل های آتی به یادگار بگذارند

 

2- دانشجویانی که در در حال تحصیل هستند (تحصیلات تکمیلی) با نظر اساتید نسبت به کتابت رساله در اینمورد و بسیاری از داستان های این طایفه وسایر اقوام بلوچ تطابق کامل با داستان های شاهنامه فردوسی چه در قسمت پهلوانی و یا چه در قسمت تاریخی دارد دست همت بگمارند

 

3- متاسفانه هنوز هم در قسمت بلوچستان(دشتیاری) میزان تحصیلات آنان نسبت به دیگر اطوایف پایین تر است در این زمینه کوشش جدی برای ریشه کن کردن بی سوادی از کل جامعه و بالاخص در بین قوم خود همتی مضاعف می طلبد که این امر تنها در ظل توجهات متنفذین و ارشادات مشفقانه دانش آموختگان و رجال برجسته ی قوم است زیرا دیگردفتر قدرت بازو بسته شده، بلکه نزاع ، نزاع قلم است هر کس که قلمی توانا دارد و دانش آموختگان فراوان، حرف برای گفتن داشته ودر آبادانی جامعه خویش نقش بیشری دارد

 

4- جوانان ما باید هویت اساسی خود را شناخته و خودشان را از هر گونه رذایل که اصل انسانیت را دچار خدشه می کند به دور نگهداشته وپای بند به موازین الهی باشند

 

5- در مورد قشر زنان باید بگویم که موج بی سوادی در بین دخترانمان و جود دارد و دولت در این زمینه از هیچ کوششی دریغ ننموده و امکانات تحصیل را در دورترین نقطه ی مرزی برای دختران ما فراهم نموده، اما نقش شما والدین گرامی در این زمینه بسیار ارزشمند است و باید مادرانی مومن و فداکار و عالم ودر شجاعت چون مادر دودا و بالاچ را برای نسل خود تربیت نمود 

 

6- آثار ارزشمند تاریخی این طایفه اگر در هرگوشه و کنار کشور وجو دارد باید در فهرست آثار ملی ثبت گردد

 

7- قدر کشور، نظام و انقلاب اسلامی را بدانید و برای سربلندی آن به هر میزان که تلاش کنیم هنوز هم کم می باشد

 

در پایان بر خود لازم می دانم که از برگزار کنندگان این همایش بزرگ از صمیم قلب تقدیر و تشکر نمایم.

 

     تدوین: شه بخش گرگیج معلم ، فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی




تاریخ : شنبه 98/12/24 | 7:18 عصر | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر

دودا و بالاچ و استنباط نکته های اخلاقی ،ملی و میهنی

 

در کتاب میراث نوشته فقیر شاد چاپ پاکستان به زبان بلوچی چنین آمده است که از روی داستان میان بی بگر(از طایفه پژ و بالاچ می توان پی برد که آنها در مکران زندگی می کرده اند زیرا دراین داستان در مورد مکانهای مختلف مکران سخن به میان آمده است و آنان به صورت پراکنده در گوشه و کنار مکران سکنی گزیده بودند .

 

درباره ی داستان تاریخی طایفه پژ وگورگیج چنین می گویند که علت اصلی شروع جنگ بر روی گاو های زن بیوه ای به نام «سمی» بوده است و این واقعه در سال 1700 م. به وقوع پیوست در مورد این جنگ گفته شده است که دهقانی که اسم زنش سمی بوده صاحب مکنت و دارای زیادی بود و هیچ فرزندی نداشت و پس از مرگ دهقان تمام دارایی او توسط خویشاوندانش تصاحب شد و فقط گاوها بعنوان سهم زنش باقی ماند و بنا به وصیت شوهرش گاوها را پیش دودا فرزند حسن می برد و در پناه او زندگی می کند ، بعد از مدتی پژها با سرکردگی بی بگر برای ربودن گاوهای سمی می آید ودر یک فرصت مناسب وبه دور از چشمان دودا و مخفیانه گاوهای سمی را رم داده و با خود می برند.

 

بعد از آن قاصدی برای رساندن خبر دوان دوان، به طرف طایفه گورگیج می آید و مادر دودا را از ماجرا با خبر می نماید، زیرا سمی در پناه دودا می باشد او می گوید که گاوهای سمی توسط بی بگر با160 نفر جوان ربوده شده وبه سوی سند(یکی از ایالتهای پاکستان) رهسپار شده اند، قاصد هنگام ظهر می رسد و دودای تازه داماد ( البته این ازدواج دوم دودا می باشد) با عروسش در خانه ای به خواب قیلوله می پردازد، خواهر زن دودا با مادرش به نزد وی رفته و مادرش از روی طعنه وبه تعریض چنین می گوید:

 

   آ مرد که میاران جل ا ن (به آنانی که امانت ودیعه شده است)

 

نیم روچان نوپسنت کلان (به خواب قیلوله نمی پردازند)

 

سیری منهان سارتینان ( ودر سایه سرد استراحت نمی کنند)

 

دوست ء گون زباد ما لینان ( با دوستانی که با بوی عنبر ومشک آغشته اند)

 

دودا به محض شنیدن سخنان تلخ ونیشدار مادرش از خواب برخاسته وبه غلام خود می گوید که زمان درنگ و ایستادن نیست اسب سرخ رنگ من را زین کن وشمشیر وسپر من را بیاور تا من گاوهای سمی را که توسط پژها ربوده شده اند بیاورم ، دودا با 70نفر جنگجوی دلاور آماده شده و از عیال خداحافظی نموده و به طرف آنها رهسپار می شود بالاچ نیز اعلام آمادگی کرده و اصرار دارد که همراه شما به جنگ می آیم اما دودا از آمدن ایشان امتناع نموده و می گوید که تو هنوز خردسال هستی و تنها 12 سال عمر داری، زمانی که ما در این نبرد کشته شدیم تو انتقام خون ما را از دشمن بگیر. زمان حرکت دودا به طرف کاروان بی بگر، زنی از عقب کاروان سخنی می گوید و دودا سخن این زن را به فال بد گرفته و می گوید که ما در این جنگ حتما کشته می شویم و می گوید در صورت انصراف از تصمیم هیچ کس دیگر جرات بر گرداندن گاوهای سمی را ندارد، وی با توکل به خداوند عنان اسب سرخ رنگ را کشیده و و حرکت می کند و با سرعت هرچه تمام تر به طرف پژها رفته ودر میدانی با بی بگر روبرو می شود بی بگر با 160نفر نیروی خود سنگر گرفته و به طرف دودا تیر اندازی می کند و تیرها مثل قطرات باران بر سرشان می ریزند و دودا با 70 نفر کشته می شود. پس از کشته شدن آنها تمام اموال و ویراق آنها را می برند و قتی که زنهای آنان اموال ربوده شده را می بینند و به شوهرانشان می گویند که هرگز ایمن مباشید که قطعا انتقام را از شما خواهند گرفت دیر یا زود!

 

زمانی که دودا حرکت کرده و از چشمان مادر پنهان شده مادر با افتخار با زنان دیگر می گویدکه مطمئنم فرزندم یا گاوهای سمی را می آورد یا کشته می شود و یقین دارم که دست خالی بر نمی گردد شاعر بلوچ چنین می گوید:

 

گشتگ مهربانین ماتا ( مادر مهربانش می گوید)

 

بچی اچ دوء یکی کنت ( فرزندم از دو کار یکی را عملی می کند)

 

یا اشی چوئوان زیان داریت ( یا کشته می شود)

 

یا گوکان سر جمیا کاریت ( یا کل گله های گاو را می آورد )

 

گفته های مادرش به حقیقت پیوست دودا از دو کار پیشروی خود، یکی را برگزید( یعنی برای حفظ آبرو و حیثیت قومش کشته شد).

 

پس ازکشته شدن دودا برادرش بالاچ که در آن زمان نوجوانی 12 ساله بود مورد آماج غم واندوه و مصایب قرار می گیرد زیرا پدرش حسن مدتها پیش از دنیا رفته بود و برادر دلیرش همراه با دیگر بردران برا حفظ آبرو و حیثیت قوم، خودش را فدا نمود ، دیگر فرد نام آوری در بین خاندان ایشان وجود نداشت که بالاچ تحت حمایت آنان قرار گیرد ، بالاچ به کار شبانی در ریگزارهای بسیار گرم و در هوای به شدت سوزان مشغول بود، هنگامی که او برای چرای دامها در دشت وصحرا می رفت دخترانی در صحرا نیز برای چرای دامها می رفتند به او طعنه و ریشخند می زدند و به او لقب نامرد و بی خاصیت می دادند و می گفتند او نمی تواند انتقام خون برادر و قومش را بگیرد زیرا او پرسه میزند وبی هدف می گردد وی این سخنان طعنه آمیز را تحمل نمود و شاعر بلوچ چنین می گوید:

 

من کسانک ئیبرء گوندان ( من هنوز خردسال هستم)

 

مرمرین آسانی سرء گردان ( در زیر آفتاب به شدت سوزان می گردم)

 

کولان چه گرمین تاپگا زیران ( آذوقه خودم را بر می دارم)

 

کاد من میرکوه جن انت چمان ( دختران به من طعنه می زنند)

 

کادانی میرکوه شیگان زیاتان ( طعنه شان غیر قابل تحمل می باشد)

 

من مزن بال ء چتوان بلان     

 

چوئه ء نوک ریش ء گلالک بان ( به سن جوانی می رسم)

 

بالاچ در همان زمان از انتقام خون برادرش غافل نبوده است ، زمانی که او به سن جوانی می رسد و بزرگ می شود حس انتقام خون برادرش در قلبش چون امواج دریا خروشان می گردد، و با غلام خودش عهد می نماید که اگر در جنگ هم رکاب او بجنگد و بی بگر را به قتل برساند زن بیوه ی دودا را به عقد نکاح او در می آ ورد.

 

پس از عهد وپیمان به قصد انتقام از خانه خارج می شوند و از این موضوع بی بگر اطلاع پیدا می کند و به بالاچ پیغام می دهد که جنگ و دعوا را کنار بگذارد، ولی بالاچ در جواب می گوید که شما برادرم را با 70 نفر دیگر بدون ارتکاب به هیچ خطا وگناهی به قتل رسانده اید:




تاریخ : شنبه 98/12/24 | 7:10 عصر | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر

 

 

نام طایفه ایی با اصالت است که هم اکنون در چهارکشور بزرگ ایران ترکمنستان افغانستان پاکستان ساکنند و در چندین کشور عربی نیز مشاهده شده اند این طایفه نام خود راماخوذ از جد سیزدهم خود امیربالاچ خان رند میگیرند که اصالتا بادینی رند بود در منظومه اشعار بلوچیداز جنگاوری و دلاوری وبهادری او سخن به میان امده که در کتاب میراث و ... ذکر شده است ،امیربالاچ خان رندگورگیج بدون اولاد فوت میکند که وی را در دیره بگتی که انزمان دیره بیبرگ خان بادینی رند بود دفن کردند وی در زمان زنده بودندخود پهلوانی بزرگ و بی همتا بود که روایاتش در کتاب جنگانی هبر چاپ شده است به دلیل این روحیه جنگجویی و بهادری و پهلوانی هایش وی را لقب گورگیچ عطا کردند که پس از فوت وی در سنین جوانی برادرش امیربکرخان بلوچ به امیری مکران منصوب گشت و عنوان گورگیچ به امیربکرخان داده شد رفته رفته طی سالیان دراز نام گورگیچ برفرزندانش ماند امیر طاهرخان گورگیچ رند که موسس حکومت طاهرزیی در گیاوان بود نسب خود را در پشت هفتم به امیربکرخان میرساند و به همین دلیل طاهرزیی شاخه ایی از گورگیچ هست و گرگیج های ایران که نسب خود را به شخصی بنام حسن خان ولد نوت میرسانند نیز در کتاب علم الانساب شجره نامه انها به بادین خان رند میرسد که او از اولادان امیرجلال خان بلوچ مییاشد.

نسب نامه گورگیچ ها با طوایفی مثل دومبکی ،بگتی،مری در جد بزرگشان امیربادین‌خان‌رند یکی میشود و در ایران نیز طوایفی مثل سهرونی ،کمالانی،جیندزیی،ازبک زیی،ماهککی،بهلورزیی،بولانی و... نیای مشترکی با گورگیچ ها دارند. 




تاریخ : دوشنبه 98/12/12 | 1:30 عصر | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر

طایفه بزرگ گرگیج هیجده تیره هست ویکی از این تیره های خوشنام چشک است

چِشَک، یکی از تیره های طایفه‌ گرگیج است که  سیستانی ودراستان سیستان و بلوچستان می‌باشد.

تیره  چشک قبلا در جهان آباد میان کنگی سکونت داشته، اما اکنون در روستای محمدآباد بولائی در حاشیه نیزار و منطقه شیب آب و افضل آباد زابل سکونت دارند. شغل  این مردم در زابل و حومه، دامداری و کشاورزی و مذهب آنان شیعه و به گویش سیستانی تکلم می‌کنند.

خشکسالی سیستان باعث شد تا تعدادی از این تیره  به طبسین، مازندران، گرگان، شهرستان سرخس (روستای یازتپه – کندکلی) کوچ نمایند. برخی از چشک‌های ساکن گرگان تغییر نام داده و فامیل چشمه نور گرگیچ را برگریزندوبزرگ این تیره حاج پرویزخان پسر مرحوم کدخدا ملامحمدچشک دراستان گلستان هست ودرمنطقه سیستان نیزکدخداحاج شیر علی چشک هست، 




تاریخ : پنج شنبه 98/12/1 | 4:17 صبح | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر
       



  • paper | فروش بک لینک ارزان | buy Reporter
  • فال تاروت | رپورتاژ آگهی با کیفیت