پایگاه اطلاع رسانی ایل گرگیج
بزرگان وریش سفیدان طایفه بزرگ گرگیج
سردار حاج رشید خان گرگیج از بزرگان طایفه در سیستان
سرداردکترفرهاد گرگیج از بزرگان طایفه در زاهدان
سردارحاج ناصرگرگیج ازبزرگان طایفه درزاهدان
سردار سلمان گرگیچ ازبزرگان طایفه گرگیج در زاهدان
حاجی حسین خان گرگیج از بزرگان طایفه در زاهدان
حاجی امیر گرگیچ ازبزگان طایفه درهیرمند
حاجی ابراهیم گرگندی (گرگیچ) از بزرگان طایفه در ریگان. نرماشیر. گنبکی وفهرج
محمدخان گرگیج ازبزرگان طایفه شهرک کهک
حاجی امان الله گرگیچ از بزرگان طایفه در زهک
حاجی دوریش لجه ای (گرگیج)ازبزرگان طایفه در زهک
حاجی لامحمدخان گرگیج ازبزرگان طایفه درلوتک
حاجی کچکول گرگیج ازبزرگان طایفه درزهک
کدخداعلیخان گرگیج ازبزرگان طایفه در زاهدان
کداخداحسین چشک (گرگیج )ازبزرگان طایفه در زابل وبندان
حجتالاسلام والمسلمین شیخ ابراهیم گرگیج ازبزرگان طایفه درزهک
کدخداشیرعلی(چشک )گرگیچ ازبزرگان طایفه
رحیم خان گرگیج ازبزرگان طایفه درزاهدان
حاجی شیراحمدخان گرگیج ازبزرگان طایفه درزاهدان
حاجی محمدنور گرگیچ از بزرگان طایفه درزاهدان
حاجی غلام ضیایی ازبزرگان طایفه درزاهدان
حاجی عبدالغفور گرگیج ازبزرگان طایفه درزاهدان
حاجی حسن آسوده ازبزرگان طایفه درزاهدان
کدخدا خدانظر فرزندمرحوم کدخدافیض الله خان
سردارحاج محمدعمرخان گرگیچ درکشورپاکستان
سردارعبدالرازاق گرگیج از بزرگان طایفه درکشورافغانستان
سرداریوسف راشد ازبزرگان طایفه گرگیج درسیریک وبندرعباس
سردارغلام هوشمند(گرگیچ)از بزرگان طایفه در جیرفت وبم
حسن هوشمند(گرگیچ) از معتمدین طایفه گرگیچ درجیرفت
حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین جرجندی(گرگیچ) از بزرگان طایفه درشهرستان دررودبارجنوب
حاج محمدگرگیچ از بزرگان طایفه در گرگان
حاجی عزیزگرگیج از بزرگان طایفه در گنبد
حاجی غلام مایدین گرگیج ازمعتمدین طایفه دراستان گرگان
نواب خان گرگیج ازبزرگان طایفه در مشهد
حاج محمد نبی گرگیج ازبزرگان طایفه در مشهد
حاجی علی خورشیدی (گرگیج)از بزرگان طایفه درشهرستان بم
حاتم پورمهدی آبادی ازمعتمدین طایفه درشهرستان گنبکی
حاجی پرویزخان چشک[گرگیج]از بزرگان طایفه گرگیج دراستان گلستان
حاجی محتاج پایدار (گرگیج)از معتمدین طایفه درشهرستان بم
مهندس رسول گرگیج شهردارسابق زابل از معتمدین طایفه در گرگان
محمدگرگیج از معتمدین طایفه درگالیکش
حاجی علیم خان گرگیج ازمعتمدین طایفه درایرانشهر
کدخداروشن گرگیج ازبزرگان طایفه چابهاروزرآباد
حاجی لال بخش گرگیج از بزرگان طایفه نوبندیان رندان
آلله دادگرگیج از بزرگان طایفه دردشتیاری
شیخ راشدگرگیج از بزرگان طایفه درچابهار
لطف الله خان هوشمند( گرگیچ) از بزرگان طایفه درشهرستان درجیرفت
مهندس مستوفی گرگیج ازبزرگان طایفه درایرانشهر
عبدالودودگرگیج از بزرگان طایفه درسرخس
مهدی کمانی (گرگیچ)ازمعمتدین طایفه درفهرج
[دوستان عزیز اگر در لیست بزرگان اسم کسی نوشته نشده مرقوم فرمایید تا اضافه شود] لذالازم بذکر هست که شماره تلفن های کلیه بزرگان را می توان از مدیریت پایگاه اطلاعرسانی وهمچنین وب سایت رسمی طایفه گرگیج تهیه کرد.
باتشکراله بخش گرگیچ 09055642363
لیست فوق دستخوش هیچگونه تعقیرات قرارنخواهدگرفت
توسط : اله بخش گرگیج تاریخ : چهارشنبه 1401ساعت 8:11 عصر
در مورد وجه تسمیه ی »گرگیچ« نظرات و عقای ّ د متعددی وجود دارد. که کمتر براساس
ّ مستندات کتبی است. با توجه به تحقیقات نگارنده منابعی که در مورد کلمه ی »گرگیچ«
نوشته باشد بسیار کم و فقط در حاشیه برهان قاطع و لغت نامه ی دهخدا توضیحات
مختصری وجود دارد. در هر صورت این کلمه در فرهنگ ها به صورت های ِ»گرگیچ« )به
کسر گاف اول( و َ»گرگیچ« ّ )به فتح گاف اول ( ثبت شده است. تعدادی نیز این کلمه را
به صورت »گورگیچ« تلفظ کرده و می نویسند.گرگیچ به هر صورت )هم با کسره و هم با
فتحه( نام شهری است از شهرهای عالم که به صورت ُ»گرگنج« بر وزن ارکنج نیز ثبت
شده و دارالملک خوارزم نامیده شده است. معرب آن جرجانیه است که ترکان آن را ارکنج
می خوانند.
از آن جایی که زبان و کلمات مدام در حال تغییر و دگرگونی هستند احتماال این کلمه
ّ در ادوار بعدی زبان فارسی، خصوصا دوره ی فارسی دری، برای سهولت تلفظ به صورت
ُگرگیچ )به ضم گ( در آمده است. صورت دیگر کلمه ُ »گرگیج« است.
عقاید دیگری نیز در این مورد وجود دارد که در زیر به مواردی اشاره می شود:
احتماالتی در مورد قبیله ی گرگیج 2
گرگیج ها هم اکنون عالوه بر سیستان و بلوچستان در هرمزگان )شهرستان جاسک
و ...(، سرخس، بخش هایی از گلستان،کرمان )موسوم به گورگندی ها( و حتی در کشور
ّت این نام گذاری
ترکمنستان و پاکستان و ... جمعیت هایی را به خود اختصاص داده اند؛ اما عل
چیست و آیا این نام ارتباطی با گرگ دارد یا نه و ... ما به همین موضوع می پردازیم.
باید یاد آور شد تلفظ گرگیج در بین بلوچ ها به شکل gowrgeyj ا
تیره طاهرزئی (طاهرزهی)
طایفه طاهرزئی از اقوام بلوچ ایرانی تبار هستند. که سال ها در منطقه بلوچستان جنوبی حکومت کرده اند. آنها نوادگان ملک حسن نوت ملقب به (گورگیچ) از حاکمان بلوچستان شرقی حدود سال های 1480تا 1500 میلادی اواخر دوره تیموریان حمله مغول در منطقه کوه های رخشان پاکستان (گرماپ-سند) هستند. همچنین طاهرزئی ها برادرزاده میر گهرام نوت و نوادگان میر چاکر رند پادشاهان مبارز و مقتدر بلوچستان که در درگیری هایی با پادشاهان هندوستان به دهلی لشکرکشی و آن شهر را فتح کردند. که ملک بکر حسن نوت جد بزرگ ایل طاهرزئی که در آن هنگام جوان بود. فرماندهی قوای پیش قراول را بر عهده داشت. و تا مدت ها پادشاه هندوستان را مجبور به پرداخت خراج و مالیات کرد. فرزندان ملک حسن نوت سال ها در منطقه گرماپ و سند بلوچستان که اکنون در مرز های سیاسی پاکستان قرار دارد حکمرانی میکردند. از چهره های برجسته این برهه از زمان (بالانچ و دودا) از اسطوره های بلوچستان می توان نام برد.
شیر پاپکان است. به نمونهی زیر
یکی از کتب کهن و بازماندهی قبل از اسالم، کارنامهی ارد
که از این کتاب )بخش یازدهم، بند 13(انتخاب شده دقت کنید:
"دهان موبد موبدان را کنون پر از یاکوت و دینار و مروارید شاهوار گوهر کنند".1 در این
ً مانند زبان بلوچی، به جای»ق«
عبارت به جای "یاقوت"، "یاکوت" گفته شده است و دقیقا
از »ک« استفاده کرده است.
شایان ذکر است که هر چه به گذشتهی زبان فارسی برگردیم، اشتراکات بین زبان فارسی و
زبان بلوچی بیشتر میشود ً . مثال همین کلمهی"فارسی" نیز خودش در گذشته"پارسی" بوده
ه میکنند. بسیارمشاهده
است، چنان که مردم بلوچ نیز از کلمهی پارسی به جای فارسی استفاد
میشود برخی افراد بدون کوچکترین شناختی از زبان بلوچی نسبت به واژگان این زبان
ً
کهن و همچنین طرز ادای کلمات و حروف این زبان، اظهار نظرهای غیرکارشناسانه و عمدتا
مضحکی دارند. یکی از این انتقادات این است که چرا زبان بلوچی»ف« ندارد.
اما در پاسخ منتقدین عزیز:
ً اینکه "پ" مخصوص فارسی است و "ف" مشترک بین فارسی و عربی و انتخاب"پ"
اوال
ارجح.
ً اگر به متون گذشتهی ما بنگرید خواهید دید شاعران نیز به جای"ف" از "پ" استفاده
ثانیا
هاند و در واقع اکثر"ف"های ما در گذشته"پ" بوده است واکثرا از زبان فارسی میانه
میکرد
به بعد این تطور رخ داده است. مانند:
از کفاندر دیده
پلپل به جای فلفل: تو گویی پلپل سوده به کف داشت / پراکند
پلپل)منوچهری دامغانی دور?? غزنوی(
معنی میدهد یعنی کسی که با اعمال زشت خود، خود
واژ?? "روسپی" در اصل "رو سپید"
را روسفید یعنی روسیاه کرده است و نوعی کنای?? متضاد است. این واژه خود نشان میدهد
که "سفید" نیز در گذشته "سپید" بوده است
بانام خدا وسلام
گذری کوتاه به تاریخچه تیره طاهرزئی(گرگیج) و مردان نامی آن
تاریخ بلوچستان در گذر زمان فراز و نشیبهای زیادی به خود دیده است و بلوچستان مردان نامی زیادی را در دامن باک خود برورش داده و مردمان بلوچستان در طول تاریخ زندگی قبایلی داشته اند و همکنون هم تنها قومی که بیشتر از همه ای اقلیتهای قومی بافت قبایلی و سنتی خود را همچنان حفظ کرده است قوم خوش نام بلوچ می باشد.
مردمان بلوچستان از قبایل متعددی تشکیل شده اند که اگر بخواهیم در باره تمام این قبایل توضیح دهیم باید روزها و ماها نوشت ولی هدف ما معرفی و شناخت قبیله بزرگ گرگیج که یکی از قبایل معروف و بزرگ بلوچستان میباشد که از کراچی و دالبندین کوئته با کستان گرفته و نیمروز در افغانستان و زاهدان تا میناب در ایران گسترده است که این قوم در بیابان خودمان به طاهرزائی بیشتر شناخته می شود و اینکه چرا اسم این قبیله از گرگیج به طاهرزئی در بیابان تغیر یافت خود حکایتی دیگر است که مختصرٍآ خدمت عزیزان گرامی عرض می نمایم.
قبیله گرگیج در قسمتهای شرق بلوچستان زندگی می کردند و مردان این قبیله به مردانگی و میارجلی وظلم ستیزی زبان زد خاض وعام بودند حتما قصه های دودا حسن نوت و بالانچ حسن نوت را شنیده و میدانید که در اینجا نمی خواهم وارد آن قصه ها بشوم. ولی لازم ذکر است که طاهرزئی ها فرزندان بکر حسن نوت نوتبنده میباشند. و مردان شجاع قبیله گرگیج به علت جنگ و مخالفت با ظلم از مناطق شرق به طرف غرب وجنوب غرب بلوچستان مهاجرات می کنند و گروهی به بیر وکهیر در چابهار البته در غرب چابهار سکنا میگزینن بعداز چند سال سکونت به دلایل مشابه به طرف گابریگ جاسک (شرق جاسک) می ایند و در گابریگ می مانند و بعداز سالها یکی از فرزندان انها به اسم طاهر محمد که بزرگ طائفه بود همراه برادرانش میرو محمد و اسمائیل محمد و تاجدین محمد و چندین نفر از نزدیکانش به طرف بیابان می ایند که مقصدشان شیراز ملاقات با بادشاه وقت ایران (کریم خان زند)که در ان زمان بایتخت بادشاهان زندیه شیراز بوده است و وقتی که به کوهستک میرسند تصمیم می گیرند چند روزی در انجا استراحت کنند و بعد به راه خود ادامه بدهند که بر حسب اتفاق همان چند روزی که در کوهستک بوده اند اتفاقی سرنوشت ساز رخ می دهد یکی از عوامل ماندگار شدن طاهر محمد جد طاهر زئیها در بیابان می شود.
حادثه از این قرار بود وقتی طاهر محمد و همراهانش در کوهستک بوداند و میخواستند بعداز رفع خستگی راه به طرف شیراز حرکت کنند در همین هنگام حکام رودبار(منداتیها) به مناطق اطراف کوهستک شبیخون می زنند وتمام اموال و ناموس مردم منطقه را به یغما می برند و در صبح همان روز وقتی که طاهر محمد و همراهانش می بینند که مردم گروه گروه به کلات ملا حیدر(جد مرحوم حاجی عیسی ترکمانی) که در ان وقت سر برست کوهستک بود بناه می برند.
ووقتی که طاهر محمد از جریان غارت اموال و ناموس مردم با خبر می شود به خاطر غیرت و مردانگی و ناموس برستی که در ان زمان بیشتر مردان بلوچ داشتند رفتن به شیراز را بعداز سرکوب غارت گران به تاخیر می اندازد و قاصدی بیش ملا حیدر روانه می کند و می گوید که چند نفر از افراد محلی که راه را بلد باشند به همراه انان بفرستد چون انها راه هارا بلد نبودند و اشنایی با منطقه نداشتند و چنین شد که طاهر محمد و سه برادرش ودیگر همراهانش غارت گران را تعقیب کرده اند که انان را در اطراف کوه های لبنی بیدا میکنند و جنگ سختی بین غارت گران و طاهر در می گیرد که در این جنگ بیروزی و نثرت از ان طاهر محمد می شود. و تمام اموال و ناموس مردم منطقه از دست غارت گران می گیرند وانان را به سزای کارشان می رسانند و تعدادی را از انان اسیر می کند بیروز مندانه به کوهستک بر می گردد مردم منطقه و ملا حیدر وقتی مردانگی و غیرت وشجاعت طاهر محمد و همراهانش را می بینند به او بیشنهاد ماندن در بیابان را می دهند و بعداز این جریان طاهر محمد و همراهانش به شیراز عظیمت می کنند وبا کریم خان زند بادشاه وقت ایران ملاقات می نمایند و بادشاه زندیه حاکمیت منطقه وسیعی را که از بیابان گرفته تا گهره و حاجی اباد و جزیره قشم که طاهر محمد سربرستی جزیزه قشم را به برادرش تاجدین محمد می سبارد (که هم اکنون هم فرزندان ایشان در قشم و بندر عباس می باشند) و از این تاریخ به بعد طاهر محمد در بیابان ماندگار می شود واز ان به بعد فرزندانش را به اسم قبیله طاهرزئی که بر گرفته از نام این بزرگ مرد می باشد می شناسند...... ادامه دارد
نوشته یک دوست عزیز ازتیره طاهرزائی که به نوشته خودشان ادامه دارد
شرح آداب و رسوم و اعتقادات مردمان خونگرم خطه مکران
بیوگرافی وشرح حال سردار بزرگ طاهرزئی رئیس دوست محمد کرمداد
قسمت اول)
مقدمه
اما قبل از نوشتن بیوگرافی این سردار بزرگ. می خواهم و دوست دارم از کاربران و دست اندر کاران سایت طاهرزئی تشکر کنم .بخاطر اینکه این برادران گرامی و سروران عزیز در سایت طاهرزئی و ان مسولیتی که نسبت به قبیله خود دادند بنحوه احسن انجام می دهند.و همچنین می خواهم از بازدید کنندگان محترم این سایت و از خواهران و برادرانی که نظر خود را در سایت طاهرزئی می نویسند تشکر کنم. اما در ادامه برادر عزیز وسر ور گرامی از من خواست که بیوگرافی این سردار بزرگ طاهرزئی را برایش بنویسم.من با کمال میل بذیرفتم .زیرا مطلع شدن و خواندن شرح حال این سردار بزرگ رئیس دوست محمد کرمداد و سایر سرداران طاهرزئی .اولا بیانگر تاریخ قبیله خوش نام طاهرزئی است و دوما در بر گیرنده تاریخ گیاوان ومنطقه است.
تولد ودوران جوانی
رئیس دوست محمد در حدود صدو چهل تا صدو چهل بنج سال قبل در کلنگی گیاوان به دنیا می اید. بدر او کرمداد علی است(علی ـ کرمشاه ــ طاهر ).مادر او مریم حسین است(جسین محمود زره ) مادر حسین محمود زره تینگو طاهر است. مادر بیرداد طاهر و تینگو طاهر جهان ملک شنبه است که از قبیله شیح می باشد.(نقل از مصطفی بیرداد)که یک سلسله جهان ملک شنبه به طایفه جمال دینیهای سیریک میرسد.
رئیس دوست محمد زمانی که به سن برداشتن سلاح می رسد.به همراه رئیس حسن وبعدا رئیس علی با قبیله میر به رهبری برکت همکاری می کنند. در ان دوره قبیله طاهرزئی را بدران سه رئیس به نامهای کرمداد علی .یار محمد موسی کرمشاه و حلال بیرداد رهبری می کردند .وبا قبیله میر به رهبری برکت متحد بودند.رهبران قبیله طاهرزئی وسه رئیس نزد برکت احترام خاصی داشته اند .زیرا قبیله طاهرزئی نقش وعامل تعیین کننده را در گیاوان و منطقه ایفا می کرد. احترام خاصی که برکت نسبت به سران طاهرزئی وبعدا سه رئیس داشته موجب رشک بعضی از میرها شده است .بدر بزرگم رئیس علی جلال می گفت که ما یعنی سه رئیس و رهبران قبیله طاهرزئی در ان زمان از همان غذایی که برای برکت بخت می شد برای ما می اوردتد.رهبران طاهرزئی در ان زمان ملقب به هوت بودند .هوت کرمداد .هوت یار محمد و هوت جلال .
ازدواج
رئیس دوست محمد سه بار ازدواج می کند .بار اول با دختر بزرگ جلال بیرداد به نام زرهاتون جلال.که صاحب سه دختر می شود .بنامهای حنیفه دوست محمد .گلثون دوست محمد و فاطمه دوست محمد .با فوت زوج دوست محمد زرهاتون .دوست محمد بار دیگر با دختر دیگری از جلال بیرداد بنام مریم جلال ازدواج می کند .
که صاحب سه بسر بنام عباس .هاشم وراشد دوست محمد ویک دختر بنام بی بی هوریه دوست محمد می شود .سومین زوج رئیس دوست محمد بی بی محمد حسن است .که از یک خانواده سرشناس سرزهی می باشد.حاصل این ازدواج دو بسر بنامهای ابراهیم دوست محمد . موسی دوست محمد و یک دختر بنام تاجی دوست محمد است.ابراهیم دوست محمد کرمداد در جوانی وزمانی که با موتور سیکلت از سرزه عازم طاهروئی می شود در جاده جاسک میناب و در محل دکانهای میشی با یک ماشین تصادف می کند ودر همان زمان برادرم شهید جلال بیرداد هم به محل حادثه می رسد و سریع وی را به بیمارستان انتقال می دهند.در بمانی موسی دوست محمد هم به افرادی که همراه ابراهیم دوست محمد بودند ملحق می شود.اما ابراهیم دوست محمد در بین راه و در اثر زربه مغزی فوت می کند.ابراهیم دوست محمد صاحب فرزندی نمی شود .اما از خصوصیات شخصی او.: او انسانی خوش حضور وخوش طبع بود. شوخی می کرد .در مجلسی که او حضور داشت همه را خوشحال می کرد .من چند روز قبل از وفاتش در کردر کلنگی به همراه حاجی طاهر والهیار رئیس موسی و راشد و هاشم دوست محمد کرمداد با هم بودیم. ابراهیم دوست محمد جسم وقامتی معمولی داشت.اما در بازی زور ازمایی کب بگا که در این بازی ایستاده وروی یک با انگشتان بای دیگر را با دست مخالف می گرفتند.مهارت زیادی داشت که کسی حریف او نمی شد در کردر میناب که قبلا در بیوگرافی بدرم برایتان نوشتم.که شبها به بستر شنی رودخانه می رفتیم. اخر شب بصورت تفریحی هم بعضی مواقع جوانان کب بگا می گرفتند.ابراهیم دوست محمد در رانندگی ماشین وموتور سواری بسیار ماهر بود .یادش بخیر و گرامی باد.
اما در اینجا می خواهم این مطلب را اضافه کنم .که عبدالله خان برکت با دختر بزرگ دوست محمد کرمداد به نام حنیفه دوست محمد ازدواج می کند که از زوج اول رئیس دوست محمد است ودر زمان وضع حمل فوت می کند و فرزندی از او باقی نمی ماند.
قتل مهدلی تنگسیری
زمانی که سه رئیس رئیس حسن .رئیس دوست محمد ورئیس علی با برکت همکاری میکردند.محمد علی تنگسیری به بنزرک میناب می اید ودر انجا ساکن میشود. محمد علی از حمایت دولت تهران بر خوردار بوده است ودر بنزرک برای خود فرمانروایی تام الاختیار برقرار میکند .و به افراد مسلح و افراد غیر مسلح حمله ور می شده .و انها را می کشته و اموال انها را به غارت می برده و در بین مردم رعب و وحشت براه می انداخته.در ان دوره مردم گیاوان از رودان خرما می خریدند و به گیاوان می اوردند.محمد علی به مردم گیاوان حمله میکرده و اموال انها را به غارت میبرده. در یکی از حملات محمد علی یک طاهرزئی به نام جهانگیر خدابخش رشید طاهر را در کفه کلاوی و بانویی (کنیزش)را که همراه وی بوده به فتل میرساند.خبر قتل خدابخش رشید را نزد برکت می برند. در ان مجلس برکت سه رئیس طاهرزئی هم حضور داشتند .برکت بیان میکند که مهدلی دست به کشتار مردم زده و حالا یک طاهرزئی را به قتل رسانده .هیچ کس اقدامی مناسب انجام نمی دهد.واضافه میکند که من دو کوه مرد (به افراد بشکرد گفته میشد) خواهم فرستاد تا مهدلی را به قتل برسانند.سه رئیس .رئیس حسن .رئیس دوست محمد ورئیس علی به خشم می ایند.حسن یار محمد ودوست محمد کرمداد عهد میکنند که مهدلی را به قتل برسانند.اول محمد حسن دلمراد میرو را برای شناسایی مهدلی و محل زندگی مهدلی به بنزرک میناب می فرستند.محمد حسن خود را تاجر خرما معرقی میکند ومدتی در بنزرک می ماند وموفق میشود در مجلس مهدلی هم شرکت کند.و او را از نزدیک ببیند وشناسایی کند.
دور منزل مهدلی به وسیله بوته های خاردار محصور بود .که به زبان خودمان مهرغی از شنک وجود داشته .ودر خارج از مهرغ چسبیده به مهرغ(حصار خاردار)خندقی کنده شده بود.مهدلی دو سگ هم داشته که شبها به افرادی که نزدیک خانه می شدند حمله میکردند .محمد حسن دلمراد در زمان بازگشت به گیاوان مشاهدات خود رابه رئیس حسن یارمحمد ورئیس دوست محمد کرمداد بیان میکند.رئیس حسن ورئیس دوست محمد کرمداد شبی را مناسب میدانند.و به همراهی محمد حسن .حسین مهرو .و فرد بنجمی که من نام وی را نمی دانم به طرف بنزرک وبه طرف خانه مهدلی میروند.در نزدیک خانه مهدلی کمین می گیرند زمانی که شب نشینی ومجلس مهدلی تمام میشود ودیگران به منزل خود میروند.حسن یار محمد .دوست محمد کرمداد .محمد حسن دلمراد و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند.محمد حسن دلمراد که اشنایی از سگهای مهدلی داشته با خود نان و خرما وگوشت همراه می برد. و مسول رام کردن سگها میشود. وبه ان سگها غذایی که همراه داشته می دهد.حسین مهرو که مردی نیرومند وفوی هیکل بود مسول کندن شنکهای(بته های خاردار)مهرغ میشود.که با کندن چند بوته خاردار رئیس حسن ورئیس دوست محمد همزمان از خندق وبوته های خاردار می برند.دوست محمد کرمداد مهدلی را صدا می زند و بیان میکند قتل جهانگیر خدابخش رشید وزنده زیستن غیر ممکن است.
مهدلی شروع به تیر اندازی میکند.که تیری موهای رئیس حسن را هم که موهای بلندی داشت می برد.رئیس حسن ورئیس دوست محمد همزمان به طرف مهدلی شلیک میکنند.و مهدلی کشته میشود.دو رئیس بعد از شلیک با تفنگ با کلتهای راجرز خود به طرف مهدلی تیر اندازی میکنند.(مهدلی در مقایسه با ان دوره سلاح بیشرفته وخوبی داشته است).دو رئیس برای اطمینان از مرگ مهدلی بالای سر جسد مهدلی میروند.و از خانم وی میبرسند(اسم زن مهدلی شهری دختر گنگزار میباشد) این جسده کیست؟ خانم مهدلی بیان میکند.که جسد مهدلی تنگسیری است.ودو رئیس از خانه خارج میشوند.فرد بنجمی که همراه انها بوده مسولیت نگهداری مرکبها را بر عهده داشته است.
در راه بازگشت به گیاوان در سرمست ونزدیکیهای صبح به نزدیک خانه بانویی میرسندکه مشک شیری را به سه چوب بنام بشکول اویزان کرده ومشک شیر را تکان میداده که کره را از ماست جدا کند.وبجه خود را لالایی میکرد.حسین مهرو به طرف این خانه میرود.و از بانو تقاظا می کندکه کمی از شیر های مشک خود را به انها بدهد.بانو در جواب حسین مهرو بیان میکندکه از ترس مهدلی فرار کرده اید می خواهید شیرهای مرا بخورید.حسین مهرو در جواب ان بیان میکند که مهدلی را جایی فرستاده ایم که برنگردد.(بشکول عبارت است از سه چوب که در بالا بهم بسته میشوندو سه بایه ان به شکل هرم یا منشور سه وجهی سه بایه ان در زمین قرار میگیرد*).
زمانی که خبر قتل مهدلی را نزد برکت میبرند .برکت بیان میکند که من چند نفر کوه مرد ماموریت داده ام.که مهدلی را به قتل برسانند. از بدر بزرگم رئیس علی جلال شنیدم که میگفت زمانی که خبر قتل مهدلی را نزد برکت اوردند من در ان خانه ایی بودم که برکت در ان مجلس گرفنه بود. من ایستاده بودم وبا یک بایه ان سرگ که در ان نشسته بودیم تکیه داده بودم(رئیس علی منتظر یک خبر بوده است).رئیس علی اضافه میکند . که من در جواب برکت گفتم که این کار از عهده کوه مردهای شما ساخته نیست.واین کار حتما باید کار حسن یار محمد ودوست محمد کرمداد باشد.
در ادامه بیوگرافی سردار بزرگ طاهرزئی رئیس دوست محمد کرمداد می خواهم از وقایع تاریخی که در زمان این سردار بزرگ طاهرزئی اتفاق افتاده ومرتبط با بیوگرافی و شرح حال زندگی این رئیس است وهمچنین تاریخ ان دوره گیاوان ومنطقه را بیان می کند برایتان بنویسم.
دستگیری قاتلین مولانگ
مولانگ از افغانستان وبیشوای مذهبی بوده است .که در زمان حکومت برکت از افغانستان به گیاوان می اید.و در عاشقان (گونمردی) گیاوان.که روستایی است بین کردر کلنگی و گزبیر و سیکویی ساکن می شود.در اینحا می خواهم برایتان بنویسم که افغانها با برکت ارتباط داشته اند.(در ان زمان رئیس حسن به حمل و تجارت سلاح از کشورهای عربی به ایران و با اشتراک جلال برکت می برداخته است) در زمان جنگ افعانها با قوات انگلیس از طریق گیاوان وبه واسطه برکت سلاح به افغانستان می بردند.و برکت به انها یاری می رساند ( یکی از دلایل حمله دولت تهران در زمان قاجاریه که از حمایت دولت تزاری روس بر خوردار بوده به دلیل حمایت برکت از مبارزه افغانها بر علیه انگلیس بوده است .که زرافخانه و انبار اسلحه برکت را می سوزانند).در این زمان سه رهبر قبیله طاهرزئی هوت کرمداد . هوت یار محمد و هوت جلال و سه رئیس طاهرزئی بنامهای رئیس دوست محمد کرمداد . رئیس حسن یار محمد و رئیس علی جلال با قبیله میر به رهبری برکت عبدنبی هم بیمان بوداند.
مولانگ خود چند فرد مسلح داشته که با موافقت برکت در عاشقان زندگی می کردند .(سید برکت که یکی از نزدیکان مولانگ بود در دوران ما در گیاوان می زیست.و در اخر در امارات متحد عربی و در دبی ساکن شد) .یک سید دیگری هم نزد مولانگ بوده .یک روز ان سید وافراد مسلح تصمیم می گیرند که مولانگ را به قتل برسانند .و دارایی او را بردارند و از عاشقان وگونمردی گیاوان خارح شوند. وکار را زمانی که مولانگ یک شب از منزل خارج می شود .او را در خارج از منزل به قتل می رسانند .و انبار او را برمیدارند وبه طرف میناب حرکت می کنند.همان شب خبر قتل مولانگ به رئیس دوست محمد کرمداد می رسد.رئیس دوست محمد وافرادی از قبیله طاهرزئی که در انجا حاضر بودند انها را تعقیب می کنند.و در بابرج بمانی و نزدیکیهای صبح زمانی که یک نفر مشغول ذبح یک بز بود ودیگران از خستگی در خواب بودند .دوست محمد کرمداد وافراد همراه وی انها را محاصره می کنند.رئیس دوست محمد به انها صدا می زند که تسلیم شوند.و سلاحهای خود را به زمین بگذارند .همه تسلیم می شوند . دوست محمد کرمداد انها را با اموال مولانگ به برکت که حکومت جاسک وگیاوان بوده تحویل می دهد.برکت دادگاهی از بیشوایان دینی که یک بیشوای دینی هم که همیشه همراه برکت بوده تشکیل می دهد .که ان دادگاه وان جمع فقط ان سید را مسول قتل مولانگ تشخیص می دهد و حکم قصاص اجرا می شود.
در ادامه من خانه ای گلی ویک اتاقه در محل زندگی مولانگ دیده ام یا در زمان زندگی او ساخته شده یا بعد از قتل او.
یکی دیگر از وقایعی که در زمان رئیس دوست محمد رخ می دهد قتل فردی توسط رئیس در گوشکی گیاوان است .که من نام مقتول را نمی دانم.
قتل قاتل احمد شهمراد
این فرد احمد شهمراد را به قتل می رساند که بدر جهانشاه احمد است.جهانشاه احمد در نزد برکت از خون بدر خود تنازل می دهد .دوست محمد کرمداد نمی بذیرد .قاتل احمد شهمراد همیشه مسلح بوده و یک روز هنگام صبح و زمانی که سر زمینهای خود می اید .و شروع به شخم زدن زمین با گاو و گاو اهن می کند و سخنانی هم نسبت به رئیس دوست محمد به زبان می اورد رئیس دوست محمد وچند نفر دیگر افراد طاهرزئی که در کمین ومنتظر او بودند اورا به قتل می رسانند.
جنگ چه بغان
یکی از این وقایع تاریخی که در زمان زندگی رئیس دوست محمد جنگ چه بغان است. که بین دو قبیله میر به رهبی برکت با قبیله طاهرزئی به رهبری سه رئیس . رئیس حسن.رئیس دوست محمد. رئیس علی رخ می دهد. من جریان کامل این جنک را قبلا نوشته ام. واگر لازم باشد و دوست دارید.میتوان ان نوشته کامل را هم در زیر اینجا به بیو گرافی رئیس دوست محمد اضافه کنید(با تیتر جنگ چه بغان).اما من فقط در اینجا از نقش رئیس دوست محمد در جنگ چه بغان برایتان می نویسم.
رئیس دوست محمد در جنگ چه بغان شرکت فعال داشتند.وبا نیروهای میر به رهبری برکت جنگیده است.واز ناحیه بدن زخمی میشود.بعد از این جنگ طاهرزئیها به بنزرک میناب میروند.ودر انجا زخمیهای خود را مداوا میکنند.زخم بدن رئیس دوست محمد را با داروهای محلی که از معجونی از بوته های صحرایی و روغن ساخنه میشد مداوا میکند.و خیلی سریع التیام می یابد وسایر زخمی ها را از جمله رئیس حسن را با داروهای محلی معالجه می کنند.معجونی که از داروهای محلی واز بوته های صحرایی میساختند این خاصیت را داشته که از عفونت والتهاب در محل زخم جلوگیری کندو این معجون را بصورت لولهای باریکی در محل زخم فرو میکردند .در اینجا باید اضافه کنم. که در ان دوره زمانی تنتورید(ایدین)و دیتول که روی شیشه ان عکس دو شمشیر به صورت ضرب در بود داشته اند.در ضمن در این جنگ جان محمد داد محمد ـ موسی کرمشاه که دایی محمد رئیس موسی میباشد به همراه محمد رودباری و محمد دلمراد شهید میشوند. یکی دیگر از شهدای این جنگ دادشاه محمد حسین است که بسر دائی رئیس دوست محمد می باشد .می گویند هنگامی که رئیس دوست محمد زخمی می شود دادشاه محمد خودش را سبر رئیس دوست محمد نموده وشهید می شود وهمامجا در تمب شکری دفن می گردد .در ضمن دادشاه محمد بدر بزرگ محمود زره زاده می باشد.
بعد از جنگ چه بغان قبیله طاهرزئی به رهبری رئیس علی جلال گرایش به دولت تهران به رهبری رضا شاه بهلوی بیدا میکنند.که جریان کامل ان را در مطلب امنیت در زمان سه رئیس طاهرزئی را من قبلا نوشته ام.نزدیک شدن قبیله طاهرزئی به دولت تهران برکت را نگران میکند.بار دیگر اوضی ها وتجار بندر عباس به کار خنکی دست میزنند وبین نمایندایی از رزیم تهران و برکت نقش واسطه را بازی مکنند.و تماس بین برکت و نماینده دولت تهران برقرار میشود. اخوند اوضی نقش واسطه را بعهده داشته .من اخوند اوضی را که در سن کهولت بود دیده ام.با الاغ به بمانی امد وچند روزی در بمانی ماند. برکت وقبیله میر در گوشکی ساکن بودند. برکت می بذیرد که با نماینده تهران در سرزه ملاقات کند.عبدالله خان برکت وجلال برکت با ملاقات برکت مخالفت می کنند.عبدالله خان برکت بیان میکند که من هزینه یک سال جنگ با دولت تهران را دارم(نقل قول از مراد میر زا).ولی برکت تصمیم به ملاقات با نماینده دولت تهران را می گیرد.از عظیم مراد حان میر حاجی شنیدم که میگفت که شخصی بنام شهداد شهکرم را رئیس علی جلال نزد برکت می فرستد وبرکت را با ملاقات با نماینده دولت بر حذر می دارد.از دادمحمد رئیس شنیدم که رئیس حسن هم فردی نزد برکت میفرستد و برکت را از ملاقات با نماینده دولت تهران بر حذر می نماید.بر حذر داشتن برکت با نماینده دولت تهران از سوی رئیس حسن ورئیس علی بیانگر چرخشی در سیاست قبیله طاهرزئی است نسبت به دولت مرکزی ودولت تهران.
اما در ادامه زیرا مطلب درباره بیو گرافی رئیس دوست محمد است.بیش از ابن راجع به رفتن برکت به تهران را نمی نویسم ودر مطلبی وکامنت دیگری این مطلب رابه طور کامل خواهم نوشت.اما در اینجا می خواهم از صادرات گیاوان به خلیج عربی و سلطنت مسقط در ان زمان برایتان بنویسم.
عبدالله خان برکت چوب وزغال وحتی دام به مسقط صادر میکرد.که از چوب موسمی برای ساختن لنج استفاده می شد .و از چوب معمولی در امر ساختن خانه استفاده می شد.و زغال هم جهت سوخت صادر می شد. در زمان حکومت رئیس حسن ودو رئیس دیگر طاهرزئی من از واردات گیاوان از کشورهای خلیج عربی در کامنت ومطلب امنیت در زمان سه رئیس نام برده ام. که شامل واردات قند ـ بارچه ـچای ـبرنج واسلحه و مهمات جنگی بوده است.اما صادرات گیاوان به خلیج عرب شامل دام ـخرما ـ زغال وغله بوده است
(قتل عبدالنبی محمد)
عبدالنبی به دست فردی به نام یارک شکری در گابریگ کشته می شود جریان به این شکل اتفاق می افتد که عبدالنبی برای گرفتن مالیات از یارک شکری دو نفر نزد وی میفرستد.یارک شکری حاضر می شود که مقداری پرداخت کند اما فرستاده های عبدالنبی مقدار بیشتری طلب می کنند که با هم درگیر می شوند و یارک شکری آن دو نفر فرستاده عبدالنبی را می کشد. و خبر ماجرا نزد عبدالنبی برده می شود.عبدالنبی خود شخصا تصمیم به قتل یارک شکری می گیرد و بیان میکند که من شخصا باید وی را به قتل برسانم.مردم به یارک شکری پیشنهاد می کنند که از محل خارج شود ولی او نمی پذیرد.و در محلی کمین می گیرد عبدالنبی جماز بر شتر به طرف منزل یارک شکری می رود یارک شکری از کمین گاه خود با تفنگ مارتی عبدالنبی را هدف می گیرد و شلیک می کند. عبدالنبی کشته می شود یارک شکری اظهار می دارد که عبدالنبی را برای خون پسر عمویم پیرداد طاهر و علی پیرداد کشته ام یارک شکری بعد از کشته شدن عبدالنبی در منزل خود به دست افراد عبدالنبی کشته می شود.
آرامگاه بالاچ گرگیج در بلوچستان شرقی پاکستان در منطقه بگتی روستای سنگ سیله
بعدها اجداد ایل طاهرزئی بنا به دلایلی مانندجنگ.خشکسالی.قحطی.شیوع بیماری و..... به کهیر در نزدیکی چابهار مهاجرت میکنند. و از زمان عامر بکر تا طاهر محمد در کهیر و گابریگ سکونت داشتند. و از حکام کهیر بودند. و از چهره های برجسته ی این دوران می توان به درک و سهراب شاهی خواهر زاده های میر جمک دغار حاکم بلوچستان غربی که مبارزات زیادی با اشغالگران پرتقالی داشتند نام برد. در این دوران اجداد ایل طاهرزئی به گیاوان رفت و آمد داشتند. که مهمترین رویداد این دوران درگیری با (سمه کیقباد) حاکم قدرتمند منطقه گیاوان که مقر حکومتی آن شهر لاکو (طاهرویی کنونی) بود می توان اشاره کرد. که بنا به شکایت مردم منطقه به درک شاهی(جد طاهرزئی) وی و برادرش سهراب شاهی به گیاوان لشکرکشی کرده و در جنگی خونین موفق به شکست و کشتن سمه کیقباد و بازگشت به گابریگ می شوند. محمد ظهری پدر بنیانگذار قوم طاهرزئی طاهر محمد (هوت طاهر) در دوره شاه سلیمان یکم (شاه صفی دوم) تا شاه سلطان حسین صفوی طی سالهای 1690تا1710 میلادی و 1070 تا 1100 شمسی دوره حمله بلوچ ها به کرمان در بلوچستان می زیست. بزرگان گرگیچ قبل از آمدن هوت طاهر محمد به گیاوان رفت و آمد داشته اند. طاهر محمد گرگیچ معروف به هوت طاهر بنیانگذار قوم و حکومت طاهرزئی در حدود سال های 1730 تا
1750 میلادی در جنوب غربی بلوچستان منطقه کهیر و گابریگ به دنیا آمد. دلیل معروف بودن طاهر محمد به هوت طاهر گرگیچ به دلیل این بود که از طایفه هوت و گرگیچ که طایفه های بزرگ بلوچ بودند بود هوت طاهر از بنت بلوچستان تا فین هرمزگان (زر آباد لیردف جاسک بشکرد سیریک میناب فین هنگام هرمز گچین بندرعباس) کنونی حکومت کرده است. حکومت هوت طاهر در دوره زندیه حکومت مرکزی وکیل رعایا کریم خان زند بوده است. در آن زمان حکومت ایران بر اساس ولایت ها و ایالت ها بوده و هر ایالت تقریباً خود مختار بوده اند و حتی ارتش خود را داشتند. زمانی که حکومت مرکزی که آن زمان شیراز بوده است به خطر می افتاد به کمک آنها میرفتند و از مرز های کشور نیز دفاع میکردند. هوت طاهر گرگیچ طی سفری درحدود سال های 1130شمسی به همراه برادرانش اسماعیل محمد و میرو محمد و پسر دایش محتاج گلمشاه به پایتخت وقت شیراز به دیدار وکیل رعایا کریم خان زند رفتند. کریم خان نام قبیله طاهر را از طاهر می پرسد طاهر جواب می دهد طاهرزئی کریم خان نام محل زندگی او را می پرسد طاهر جواب می دهد طاهر آباد (طاهروئی) کریم خان زند اضافه می کند که شما چگونه مردمانی هستید که خودتان طاهر و قبیله تان طاهرزئی و اسم منطقه تان طاهروئی است و اضافه می کند که زنان شما چگونه اند طاهر محمد جواب می دهد از زنان ما مپرس و از مردان ما بپرس که نترس و پرهیزگارند. سردار طاهر محمد در جنگ های بسیاری برای دفاع از مردم منطقه بلوچ و مرز های کشور شرکت کرده و فرمانده نظامی ایشان برادرشان میرو محمد و اسماعیل محمد که به شجاعت معروف بودند.
یکی از رخدادهای زمان طاهر محمد عبارت است از اینکه طبق معمول افرادی و یا قبیله ایی از دیگر مناطق به منطقه ایی حمله می کردند انبار و احشام مردم را غارت می کردند و با خود می بردند در حمله ای که گروهی از مناطق دیگری به گیاوان می کنند و ان گروه موفق می شوند اموال و احشامی از گیاوان با خود ببرند سردار طاهر محمد گرگیچ انها را تعقیب می کند و در محلی به نام (گلانی دفا) راه انها را می بندد و اموال و احشام را از انها پس می گیرد گلانی دف در بین راهی که گیاوان را به گوجگ و کریان متصل می کند قرار دارد در محل درگیری طاهر محمد با راهزنان آثارهایی از تکه های پاره سنگ به فاصله پنج تا ده متر وجود دارد که به انها گامهای طاهر محمد و یا گم گیج های طاهر محمد می گفتند و معروف بودند.
پس از هوت طاهر پیرداد طاهر حکومت را به دست گرفت. پیرداد معروفترین فرزند هوت طاهر بود که شجاعتش زبان زد خاص و عام است. ایشان حکومت پدر خود را ادامه داد حکومت سردار پیرداد طاهر تقریباً بین سالهای1170شمسی اوایل دوره قاجار بوده است. موسی کرمشاه برادر زاده رئیس پیرداد طاهر معاونت ایشان و مدیریت مناطق (میناب.بندرعباس.قشم) را بر عهده داشته است. تاجدین فرزند ارشد پیرداد طاهر است.
(جنگ تاسبر)
تاسبر دهکده ایی واقع در شمیل که بین میناب و بندرعباس قرار دارد (کرشها) که به زبان بلوچی تکلم می کنند و از قبایل بلوچ هستند در این منطقه زندگی می کنند.جنگ تاسبر بین پیرداد طاهر با عبدنبی محمد رخ می دهد یک نوشته تاریخی در این مورد از یک جهانگرد اروپایی به زبان انگلیسی وجود دارد که فعلا در دسترس نیست پیرداد طاهر و عبدنبی محمد در زمان اقا محمد خان قاجار که اولین شاه قاجار است می زیستند در زمان پیرداد طاهر و عبدالنبی محمد در بندرعباس نماینده ایی از سوی یکی از کشورهای خلیج عربی فعال بوده و در امر صدور خرما و مواد غذایی به کشور های خلیج عربی فعال بوده است پیرداد طاهر و عبدنبی محمد با نماینده کشور خلیج ارتباط نزدیک داشته اند. پیرداد طاهر به بندرعباس برای ملاقات نماینده دولت خلیج می رود و در زمان بازگشت از بندرعباس در تاسبر شمیل در خانه ایی منزل می گیرد پیرداد طاهر شمشیر خود را جهت صیقل به دست ساربانی که همراه او بوده می دهد تا شمشیر را نزد استاد ببرد و آن را صیقل دهد عبدنبی محمد که او را بین هشت تا نه اسب سوار همراهی می کردند از محل پیرداد طاهر مطلع می شود به طرف منزلی که پیرداد طاهر در آن بود می رود پیرداد طاهر با دیدن سواران و نزدیک شدن انها به خانه شمشیر معمولی که در آن خانه بود را بر می دارد با سنگی آن را صیقل می کند فردی از نیروهای عبدنبی برای دیدن پیرداد طاهر به طرف خانه می رود پیرداد طاهر او را با آن سنگ که مشغول صیقل شمشیر بود می زند و شخص می میرد و به طرف عبدنبی می رود عبدنبی و افرادش سوار بر اسبهای خود بوده اند عبدنبی مسلح به کلاه خود و زره بر بدن بوده است پیرداد طاهر هیکلی قوی و قامتی بلند داشته به طرف عبدنبی که سوار بر اسب بوده می رود پیرداد طاهر شانه و گردن عبدنبی را هدف می گیرد و ضربه را وارد می کند یکی از همراهان لوله تفنگ را جلوی شمشیر پیرداد طاهر می گیرد ولی کاری واقع نمی شود شمشیر به شانه عبدنبی برخورد می کند و از زرهی که عبدنبی بر تن داشته عبور می کند و عبدنبی را زخمی می کند و همزمان عبدنبی شانه و گردن پیرداد طاهر را هدف می گیرد و پیرداد طاهر کشته می شود.
پس از پیرداد طاهر علی پیرداد حاکم بی قید و شرط حکومت طاهرزئی بوده است. پس از علی پیرداد هوت کرمداد و هوت جلال و هوت یارمحمد ریاست قبیله طاهرزئی را به عهده داشته اند.
(جنگ کردر میناب)
این جنگ بین عبدنبی با علی پیرداد رخ می دهد در کردر میناب که منجر به کشته شدن علی پیرداد و زخمی شدن کرمداد علی می شود علی پیرداد حاضر به ترک گورخانه خود نمی شود زیرا یک بار یکی از افراد قبیله میر نزد علی پیرداد پناه می اورد و از دست افراد قبیله خود تحت تعقیب بوده و قصد بازگشت می کند در زمان بازگشت علی پیرداد یکی از برادران خود را به نام محمد پیرداد همراه وی می فرستد ان فرد عادت به کشیدن قلیون داشته و در محلی به منزلی می رود میرها از محل انها و حضورشان مطلع می شوند و به انها حمله می کنند که محمد پیرداد کشته می شود آن فرد به نزد علی پیرداد بر می گردد و علی پیرداد به آن شخص می گوید چرا برادرش را تنها گذاشته است.ان شخص در جواب علی پیرداد می گوید اگر شما هم بودید همین کار را می کردید از ان زمان معروف است که علی پیرداد قول می کند که گورخانه را هرگز ترک نکند. همانجا ایشان نیز کشته میشوند.
(قتل عبدالنبی محمد)
عبدالنبی به دست فردی به نام یارک شکری در گابریگ کشته می شود جریان به این شکل اتفاق می افتد که عبدالنبی برای گرفتن مالیات از یارک شکری دو نفر نزد وی میفرستد.یارک شکری حاضر می شود که مقداری پرداخت کند اما فرستاده های عبدالنبی مقدار بیشتری طلب می کنند که با هم درگیر می شوند و یارک شکری آن دو نفر فرستاده عبدالنبی را می کشد. و خبر ماجرا نزد عبدالنبی برده می شود.عبدالنبی خود شخصا تصمیم به قتل یارک شکری می گیرد و بیان میکند که من شخصا باید وی را به قتل برسانم.مردم به یارک شکری پیشنهاد می کنند که از محل خارج شود ولی او نمی پذیرد.و در محلی کمین می گیرد عبدالنبی جماز بر شتر به طرف منزل یارک شکری می رود یارک شکری از کمین گاه خود با تفنگ مارتی عبدالنبی را هدف می گیرد و شلیک می کند. عبدالنبی کشته می شود یارک شکری اظهار می دارد که عبدالنبی را برای خون پسر عمویم پیرداد طاهر و علی پیرداد کشته ام یارک شکری بعد از کشته شدن عبدالنبی در منزل خود به دست افراد عبدالنبی کشته شدند
بعدها اجداد تیره طاهرزئی بنا به دلایلی مانندجنگ.خشکسالی.قحطی.شیوع بیماری و..... به کهیر در نزدیکی چابهار مهاجرت میکنند. و از زمان عامر بکر تا طاهر محمد در کهیر و گابریگ سکونت داشتند. و از حکام کهیر بودند. و از چهره های برجسته ی این دوران می توان به درک و سهراب شاهی خواهر زاده های میر جمک دغار حاکم بلوچستان غربی که مبارزات زیادی با اشغالگران پرتقالی داشتند نام برد. در این دوران اجداد ایل طاهرزئی به گیاوان رفت و آمد داشتند. که مهمترین رویداد این دوران درگیری با (سمه کیقباد) حاکم قدرتمند منطقه گیاوان که مقر حکومتی آن شهر لاکو (طاهرویی کنونی) بود می توان اشاره کرد. که بنا به شکایت مردم منطقه به درک شاهی(جد طاهرزئی) وی و برادرش سهراب شاهی به گیاوان لشکرکشی کرده و در جنگی خونین موفق به شکست و کشتن سمه کیقباد و بازگشت به گابریگ می شوند. محمد ظهری پدر بنیانگذار قوم طاهرزئی طاهر محمد (هوت طاهر) در دوره شاه سلیمان یکم (شاه صفی دوم) تا شاه سلطان حسین صفوی طی سالهای 1690تا1710 میلادی و 1070 تا 1100 شمسی دوره حمله بلوچ ها به کرمان در بلوچستان می زیست. بزرگان گرگیچ قبل از آمدن هوت طاهر محمد به گیاوان رفت و آمد داشته اند. طاهر محمد گرگیچ معروف به هوت طاهر بنیانگذار قوم و حکومت طاهرزئی در حدود سال های 1730 تا
1750 میلادی در جنوب غربی بلوچستان منطقه کهیر و گابریگ به دنیا آمد. دلیل معروف بودن طاهر محمد به هوت طاهر گرگیچ به دلیل این بود که از طایفه هوت و گرگیچ که طایفه های بزرگ بلوچ بودند بود هوت طاهر از بنت بلوچستان تا فین هرمزگان (زر آباد لیردف جاسک بشکرد سیریک میناب فین هنگام هرمز گچین بندرعباس) کنونی حکومت کرده است. حکومت هوت طاهر در دوره زندیه حکومت مرکزی وکیل رعایا کریم خان زند بوده است. در آن زمان حکومت ایران بر اساس ولایت ها و ایالت ها بوده و هر ایالت تقریباً خود مختار بوده اند و حتی ارتش خود را داشتند. زمانی که حکومت مرکزی که آن زمان شیراز بوده است به خطر می افتاد به کمک آنها میرفتند و از مرز های کشور نیز دفاع میکردند. هوت طاهر گرگیچ طی سفری درحدود سال های 1130شمسی به همراه برادرانش اسماعیل محمد و میرو محمد و پسر دایش محتاج گلمشاه به پایتخت وقت شیراز به دیدار وکیل رعایا کریم خان زند رفتند. کریم خان نام قبیله طاهر را از طاهر می پرسد طاهر جواب می دهد طاهرزئی کریم خان نام محل زندگی او را می پرسد طاهر جواب می دهد طاهر آباد (طاهروئی) کریم خان زند اضافه می کند که شما چگونه مردمانی هستید که خودتان طاهر و قبیله تان طاهرزئی و اسم منطقه تان طاهروئی است و اضافه می کند که زنان شما چگونه اند طاهر محمد جواب می دهد از زنان ما مپرس و از مردان ما بپرس که نترس و پرهیزگارند. سردار طاهر محمد در جنگ های بسیاری برای دفاع از مردم منطقه بلوچ و مرز های کشور شرکت کرده و فرمانده نظامی ایشان برادرشان میرو محمد و اسماعیل محمد که به شجاعت معروف بودند.
یکی از رخدادهای زمان طاهر محمد عبارت است از اینکه طبق معمول افرادی و یا قبیله ایی از دیگر مناطق به منطقه ایی حمله می کردند انبار و احشام مردم را غارت می کردند و با خود می بردند در حمله ای که گروهی از مناطق دیگری به گیاوان می کنند و ان گروه موفق می شوند اموال و احشامی از گیاوان با خود ببرند سردار طاهر محمد گرگیچ انها را تعقیب می کند و در محلی به نام (گلانی دفا) راه انها را می بندد و اموال و احشام را از انها پس می گیرد گلانی دف در بین راهی که گیاوان را به گوجگ و کریان متصل می کند قرار دارد در محل درگیری طاهر محمد با راهزنان آثارهایی از تکه های پاره سنگ به فاصله پنج تا ده متر وجود دارد که به انها گامهای طاهر محمد و یا گم گیج های طاهر محمد می گفتند و معروف بودند.
پس از هوت طاهر پیرداد طاهر حکومت را به دست گرفت. پیرداد معروفترین فرزند هوت طاهر بود که شجاعتش زبان زد خاص و عام است. ایشان حکومت پدر خود را ادامه داد حکومت سردار پیرداد طاهر تقریباً بین سالهای1170شمسی اوایل دوره قاجار بوده است. موسی کرمشاه برادر زاده رئیس پیرداد طاهر معاونت ایشان و مدیریت مناطق (میناب.بندرعباس.قشم) را بر عهده داشته است. تاجدین فرزند ارشد پیرداد طاهر است.
(جنگ تاسبر)
تاسبر دهکده ایی واقع در شمیل که بین میناب و بندرعباس قرار دارد (کرشها) که به زبان بلوچی تکلم می کنند و از قبایل بلوچ هستند در این منطقه زندگی می کنند.جنگ تاسبر بین پیرداد طاهر با عبدنبی محمد رخ می دهد یک نوشته تاریخی در این مورد از یک جهانگرد اروپایی به زبان انگلیسی وجود دارد که فعلا در دسترس نیست پیرداد طاهر و عبدنبی محمد در زمان اقا محمد خان قاجار که اولین شاه قاجار است می زیستند در زمان پیرداد طاهر و عبدالنبی محمد در بندرعباس نماینده ایی از سوی یکی از کشورهای خلیج عربی فعال بوده و در امر صدور خرما و مواد غذایی به کشور های خلیج عربی فعال بوده است پیرداد طاهر و عبدنبی محمد با نماینده کشور خلیج ارتباط نزدیک داشته اند. پیرداد طاهر به بندرعباس برای ملاقات نماینده دولت خلیج می رود و در زمان بازگشت از بندرعباس در تاسبر شمیل در خانه ایی منزل می گیرد پیرداد طاهر شمشیر خود را جهت صیقل به دست ساربانی که همراه او بوده می دهد تا شمشیر را نزد استاد ببرد و آن را صیقل دهد عبدنبی محمد که او را بین هشت تا نه اسب سوار همراهی می کردند از محل پیرداد طاهر مطلع می شود به طرف منزلی که پیرداد طاهر در آن بود می رود پیرداد طاهر با دیدن سواران و نزدیک شدن انها به خانه شمشیر معمولی که در آن خانه بود را بر می دارد با سنگی آن را صیقل می کند فردی از نیروهای عبدنبی برای دیدن پیرداد طاهر به طرف خانه می رود پیرداد طاهر او را با آن سنگ که مشغول صیقل شمشیر بود می زند و شخص می میرد و به طرف عبدنبی می رود عبدنبی و افرادش سوار بر اسبهای خود بوده اند عبدنبی مسلح به کلاه خود و زره بر بدن بوده است پیرداد طاهر هیکلی قوی و قامتی بلند داشته به طرف عبدنبی که سوار بر اسب بوده می رود پیرداد طاهر شانه و گردن عبدنبی را هدف می گیرد و ضربه را وارد می کند یکی از همراهان لوله تفنگ را جلوی شمشیر پیرداد طاهر می گیرد ولی کاری واقع نمی شود شمشیر به شانه عبدنبی برخورد می کند و از زرهی که عبدنبی بر تن داشته عبور می کند و عبدنبی را زخمی می کند و همزمان عبدنبی شانه و گردن پیرداد طاهر را هدف می گیرد و پیرداد طاهر کشته می شود.
پس از پیرداد طاهر علی پیرداد حاکم بی قید و شرط حکومت طاهرزئی بوده است. پس از علی پیرداد هوت کرمداد و هوت جلال و هوت یارمحمد ریاست قبیله طاهرزئی را به عهده داشته اند.
(جنگ کردر میناب)
این جنگ بین عبدنبی با علی پیرداد رخ می دهد در کردر میناب که منجر به کشته شدن علی پیرداد و زخمی شدن کرمداد علی می شود علی پیرداد حاضر به ترک گورخانه خود نمی شود زیرا یک بار یکی از افراد قبیله میر نزد علی پیرداد پناه می اورد و از دست افراد قبیله خود تحت تعقیب بوده و قصد بازگشت می کند در زمان بازگشت علی پیرداد یکی از برادران خود را به نام محمد پیرداد همراه وی می فرستد ان فرد عادت به کشیدن قلیون داشته و در محلی به منزلی می رود میرها از محل انها و حضورشان مطلع می شوند و به انها حمله می کنند که محمد پیرداد کشته می شود آن فرد به نزد علی پیرداد بر می گردد و علی پیرداد به آن شخص می گوید چرا برادرش را تنها گذاشته است.ان شخص در جواب علی پیرداد می گوید اگر شما هم بودید همین کار را می کردید از ان زمان معروف است که علی پیرداد قول می کند که گورخانه را هرگز ترک نکند. همانجا ایشان نیز کشته میشوند.
(قتل عبدالنبی محمد)
عبدالنبی به دست فردی به نام یارک شکری در گابریگ کشته می شود جریان به این شکل اتفاق می افتد که عبدالنبی برای گرفتن مالیات از یارک شکری دو نفر نزد وی میفرستد.یارک شکری حاضر می شود که مقداری پرداخت کند اما فرستاده های عبدالنبی مقدار بیشتری طلب می کنند که با هم درگیر می شوند و یارک شکری آن دو نفر فرستاده عبدالنبی را می کشد. و خبر ماجرا نزد عبدالنبی برده می شود.عبدالنبی خود شخصا تصمیم به قتل یارک شکری می گیرد و بیان میکند که من شخصا باید وی را به قتل برسانم.مردم به یارک شکری پیشنهاد می کنند که از محل خارج شود ولی او نمی پذیرد.و در محلی کمین می گیرد عبدالنبی جماز بر شتر به طرف منزل یارک شکری می رود یارک شکری از کمین گاه خود با تفنگ مارتی عبدالنبی را هدف می گیرد و شلیک می کند. عبدالنبی کشته می شود یارک شکری اظهار می دارد که عبدالنبی را برای خون پسر عمویم پیرداد طاهر و علی پیرداد کشته ام یارک شکری بعد از کشته شدن عبدالنبی در منزل خود به دست افراد عبدالنبی کشته می شود.
تصویر خنجر سردار پیرداد طاهر (دوره قاجاریه)
تصویر خنجر سردار پیرداد طاهر (دوره قاجاریه)
قلعه (کلات) پیرداد طاهر واقع در روستای لبنی
قلعه (کلات) پیرداد طاهر واقع در روستای لبنی
تصاویر کلات پیرداد واقع در لبنی
تصاویر کلات پیرداد واقع در لبنی
(شجره نامه قوم طاهرزئی)
طاهر»»»محمد»»»ظهری»»»تاجو»»»درک»»»»شاهی»»عامر»»»بکر»»»حسن»»»نوت»»»نوت بندگ»»»ابراهیم
شجره نامه کلی طایفه گرگیچ
شجره نامه کلی طایفه گرگیچ
کریم خان
سیستان و بلوچستان
ایران
1
0
1
سردار دوست محمد کرمداد طاهرزئی(گرگیچ)
تولد و دوران نوجوانی
رئیس دوست محمد در حدود سال های 1240 تا 1250 شمسی در کلنگی گیاوان به دنیا می آید. پدر ایشان کرمداد علی کرمشاه طاهر است. و مادرش مریم حسین محمود زره است مادر حسین محمود زره تینگو طاهر است مادر تینگو طاهر و پیرداد طاهر (جهان ملک شنبه) که از قبیله شیح می باشد. رئیس دوست محمد زمانی که به سن برداشتن سلاح میرسد به همراه رئیس حسن و بعداً رئیس علی با قبیله میر به رهبری برکت همکاری می کنند. در آن دوره قبیله طاهرزئی را پدران سه رئیس به نامهای (کرمداد علی) (یار محمد موسی کرمشاه) و (جلال پیرداد) رهبری می کردند و با قبیله میر به رهبری برکت متحد بودند افراد قبیله طاهرزئی و سه رئیس نزد برکت احترام خاصی داشتند زیرا قبیله طاهرزئی نقش تعیین کنندهای را در گیاوان و منطقه ایفا می کرد. احترام خاصی که برکت نسبت به سران طاهرزئی و بعداً سه رئیس داشته موجب حسادت برخی از میرها شده بود رهبران طاهرزئی در آن زمان ملقب به هوت بودند هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال هستند.
ازدواج
رئیس دوست محمد سه بار ازدواج می کند. همسر اولش زرهاتون جلال پیرداد که صاحب سه دختر می شود .بنامهای حنیفه دوست محمد گلثوم دوست محمد و فاطمه دوست محمد با فوت همسر اولش دوست محمد بار دیگر با دختر دیگری از جلال پیرداد بنام مریم جلال ازدواج می کند که صاحب سه پسر بنام (عباس) (هاشم) و (راشد) و یک دختر بنام (بی بی هوریه)می شود سومین زوج رئیس دوست محمد بی بی محمد حسن است که از یک خانواده سرشناس سرزهی می باشد حاصل این ازدواج دو پسر بنام های ابراهیم و موسی و یک دختر بنام تاجی است.
قتل مهدلی تنگسیری
زمانی که سه رئیس با برکت همکاری میکردند محمدعلی تنگسیری به بندزرک میناب می آید و در آنجا ساکن می شود محمد علی از حمایت دولت تهران بر خوردار بوده است و در بندزرک برای خود فرمانروایی برقرار میکند و به افراد مسلح و افراد غیر مسلح حمله ور می شده و انها را می کشته و اموال انها را به غارت می برده و در بین مردم رعب و وحشت براه می انداخته و به مردم گیاوان حمله میکرده و اموال انها را به غارت میبرده در یکی از حملات محمد علی یک طاهرزئی به نام جهانگیر خدابخش رشید طاهر را در کفه کلاوی و بانویی (کنیزش)را که همراه وی بوده به قتل میرساند خبر قتل خدابخش رشید را نزد برکت می برند. در آن مجلس سه رئیس طاهرزئی هم حضور داشتند برکت بیان میکند که مهدلی دست به کشتار مردم زده و حالا یک طاهرزئی را به قتل رسانده .هیچ کس اقدامی مناسب انجام نمی دهد.و اضافه میکند که من دو کوه مرد (به افراد بشکرد گفته میشد) خواهم فرستاد تا مهدلی را به قتل برسانند سه رئیس به خشم می ایند حسن یار محمد ودوست محمد کرمداد عهد میکنند که مهدلی را به قتل برسانند اول محمد حسن دلمراد میرو را برای شناسایی مهدلی و محل زندگی مهدلی به بندزرک میناب می فرستند محمد حسن خود را تاجر خرما معرفی میکند و مدتی در بندزرک می ماند و موفق میشود در مجلس مهدلی هم شرکت کند.و او را از نزدیک ببیند وشناسایی کند. دور منزل مهدلی به وسیله بوته های خاردار محصور بود ودر خارج از آن چسبیده به مهرغ(حصار خاردار)خندقی کنده شده بود مهدلی دو سگ هم داشته که شبها به افرادی که نزدیک خانه می شدند حمله میکردند محمد حسن دلمراد در زمان بازگشت به گیاوان مشاهدات خود رابه رئیس حسن یارمحمد و رئیس دوست محمد کرمداد بیان میکند. رئیس حسن و رئیس دوست محمد کرمداد شبی را مناسب میدانند. و به همراهی محمد حسن و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند در نزدیک خانه مهدلی کمین می گیرند زمانی که شب نشینی ومجلس مهدلی تمام میشود و دیگران به منزل خود میروند حسن یارمحمد دوست محمد کرمداد محمد حسن دلمراد و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند محمد حسن دلمراد باخود نان و خرما و گوشت همراه می برد. و مسئول رام کردن سگها میشود. و به آنها غذایی که همراه داشته می دهد. حسین مهرو که مردی نیرومند و با هیکل بود مسئول کندن شنکهای(بته های خاردار)مهرغ میشود که با کندن چند بوته خاردار رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان از خندق وبوته های خاردار عبور می کنند دوست محمد کرمداد مهدلی را صدا می زند و بیان میکند قتل جهانگیر خدابخش رشید و زنده زیستن غیر ممکن است. مهدلی شروع به تیر اندازی میکند رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان به طرف مهدلی شلیک میکنند. و مهدلی کشته میشود دو رئیس برای اطمینان از مرگ مهدلی بالای سر جسد مهدلی میروند.و از خانم وی میپرسند(اسم زن مهدلی شهری دختر گنگزار میباشد) این جسد کیست؟ خانم مهدلی بیان میکند که جسد مهدلی تنگسیری است.و دو رئیس از خانه خارج میشوند. در راه بازگشت به گیاوان در سرمست و نزدیکیهای صبح به نزدیک خانه بانویی میرسند که مشک شیری را به سه چوب بنام (بشکول) آویزان کرده و مشک شیر را تکان میداده که کره را از ماست جدا کند حسین مهرو به طرف این خانه میرود. و از بانو تقاظا می کند که کمی از شیر های مشک خود را به انها بدهد. بانو در جواب حسین مهرو بیان میکند که از ترس مهدلی فرار کرده اید می خواهید شیرهای مرا بخورید حسین مهرو در جواب آن بیان میکند که مهدلی را جایی فرستاده ایم که هرگز برنگردد زمانی که خبر قتل مهدلی را نزد برکت میبرند برکت بیان میکند که من چند نفر کوه مرد ماموریت داده ام که مهدلی را به قتل برسانند رئیس علی در جواب برکت گفت که این کار از عهده کوه مردهای شما ساخته نیست. و این کار حتما باید کار حسن یار محمد و دوست محمد کرمداد باشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.