سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب

جستجوی وب
برچسب‌ها وب
لینک های مفید

 

سردار دوست محمد کرمداد طاهرزئی(گرگیچ) 

 

 

تولد و دوران نوجوانی

رئیس دوست محمد در حدود سال های 1240 تا 1250 شمسی در کلنگی گیاوان به دنیا می آید. پدر ایشان کرمداد علی کرمشاه طاهر است. و مادرش مریم حسین محمود زره است مادر حسین محمود زره تینگو طاهر است مادر تینگو طاهر و پیرداد طاهر (جهان ملک شنبه) که از قبیله شیح می باشد. رئیس دوست محمد زمانی که به سن برداشتن سلاح می‌رسد به همراه رئیس حسن و بعداً رئیس علی با قبیله میر به رهبری برکت همکاری می کنند. در آن دوره قبیله طاهرزئی را پدران سه رئیس به نامهای (کرمداد علی) (یار محمد موسی کرمشاه) و (جلال پیرداد) رهبری می کردند و با قبیله میر به رهبری برکت متحد بودند افراد قبیله طاهرزئی و سه رئیس نزد برکت احترام خاصی داشتند زیرا قبیله طاهرزئی نقش تعیین کننده‌ای را در گیاوان و منطقه ایفا می کرد. احترام خاصی که برکت نسبت به سران طاهرزئی و بعداً سه رئیس داشته موجب حسادت برخی از میرها شده بود رهبران طاهرزئی در آن زمان ملقب به هوت بودند هوت کرمداد هوت یار محمد و هوت جلال هستند.

ازدواج

رئیس دوست محمد سه بار ازدواج می کند. همسر اولش زرهاتون جلال پیرداد که صاحب سه دختر می شود .بنامهای حنیفه دوست محمد گلثوم دوست محمد و فاطمه دوست محمد با فوت همسر اولش دوست محمد بار دیگر با دختر دیگری از جلال پیرداد بنام مریم جلال ازدواج می کند که صاحب سه پسر بنام (عباس) (هاشم) و (راشد) و یک دختر بنام (بی بی هوریه)می شود سومین زوج رئیس دوست محمد بی بی محمد حسن است که از یک خانواده سرشناس سرزهی می باشد حاصل این ازدواج دو پسر بنام های ابراهیم و موسی و یک دختر بنام تاجی است.

قتل مهدلی تنگسیری

زمانی که سه رئیس با برکت همکاری میکردند محمدعلی تنگسیری به بندزرک میناب می آید و در آنجا ساکن می شود محمد علی از حمایت دولت تهران بر خوردار بوده است و در بندزرک برای خود فرمانروایی برقرار میکند و به افراد مسلح و افراد غیر مسلح حمله ور می شده و انها را می کشته و اموال انها را به غارت می برده و در بین مردم رعب و وحشت براه می انداخته و به مردم گیاوان حمله میکرده و اموال انها را به غارت میبرده در یکی از حملات محمد علی یک طاهرزئی به نام جهانگیر خدابخش رشید طاهر را در کفه کلاوی و بانویی (کنیزش)را که همراه وی بوده به قتل میرساند خبر قتل خدابخش رشید را نزد برکت می برند. در آن مجلس سه رئیس طاهرزئی هم حضور داشتند برکت بیان میکند که مهدلی دست به کشتار مردم زده و حالا یک طاهرزئی را به قتل رسانده .هیچ کس اقدامی مناسب انجام نمی دهد.و اضافه میکند که من دو کوه مرد (به افراد بشکرد گفته میشد) خواهم فرستاد تا مهدلی را به قتل برسانند سه رئیس به خشم می ایند حسن یار محمد ودوست محمد کرمداد عهد میکنند که مهدلی را به قتل برسانند اول محمد حسن دلمراد میرو را برای شناسایی مهدلی و محل زندگی مهدلی به بندزرک میناب می فرستند محمد حسن خود را تاجر خرما معرفی میکند و مدتی در بندزرک می ماند و موفق میشود در مجلس مهدلی هم شرکت کند.و او را از نزدیک ببیند وشناسایی کند. دور منزل مهدلی به وسیله بوته های خاردار محصور بود ودر خارج از آن چسبیده به مهرغ(حصار خاردار)خندقی کنده شده بود مهدلی دو سگ هم داشته که شبها به افرادی که نزدیک خانه می شدند حمله میکردند محمد حسن دلمراد در زمان بازگشت به گیاوان مشاهدات خود رابه رئیس حسن یارمحمد و رئیس دوست محمد کرمداد بیان میکند. رئیس حسن و رئیس دوست محمد کرمداد شبی را مناسب میدانند. و به همراهی محمد حسن و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند در نزدیک خانه مهدلی کمین می گیرند زمانی که شب نشینی ومجلس مهدلی تمام میشود و دیگران به منزل خود میروند حسن یارمحمد دوست محمد کرمداد محمد حسن دلمراد و حسین مهرو به طرف خانه مهدلی میروند محمد حسن دلمراد باخود نان و خرما و گوشت همراه می برد. و مسئول رام کردن سگها میشود. و به آنها غذایی که همراه داشته می دهد. حسین مهرو که مردی نیرومند و با هیکل بود مسئول کندن شنکهای(بته های خاردار)مهرغ میشود که با کندن چند بوته خاردار رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان از خندق وبوته های خاردار عبور می کنند دوست محمد کرمداد مهدلی را صدا می زند و بیان میکند قتل جهانگیر خدابخش رشید و زنده زیستن غیر ممکن است. مهدلی شروع به تیر اندازی میکند رئیس حسن و رئیس دوست محمد همزمان به طرف مهدلی شلیک میکنند. و مهدلی کشته میشود دو رئیس برای اطمینان از مرگ مهدلی بالای سر جسد مهدلی میروند.و از خانم وی میپرسند(اسم زن مهدلی شهری دختر گنگزار میباشد) این جسد کیست؟ خانم مهدلی بیان میکند که جسد مهدلی تنگسیری است.و دو رئیس از خانه خارج میشوند. در راه بازگشت به گیاوان در سرمست و نزدیکیهای صبح به نزدیک خانه بانویی میرسند که مشک شیری را به سه چوب بنام (بشکول) آویزان کرده و مشک شیر را تکان میداده که کره را از ماست جدا کند حسین مهرو به طرف این خانه میرود. و از بانو تقاظا می کند که کمی از شیر های مشک خود را به انها بدهد. بانو در جواب حسین مهرو بیان میکند که از ترس مهدلی فرار کرده اید می خواهید شیرهای مرا بخورید حسین مهرو در جواب آن بیان میکند که مهدلی را جایی فرستاده ایم که هرگز برنگردد زمانی که خبر قتل مهدلی را نزد برکت میبرند برکت بیان میکند که من چند نفر کوه مرد ماموریت داده ام که مهدلی را به قتل برسانند رئیس علی در جواب برکت گفت که این کار از عهده کوه مردهای شما ساخته نیست. و این کار حتما باید کار حسن یار محمد و دوست محمد کرمداد باشد.




تاریخ : سه شنبه 03/11/30 | 10:35 عصر | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر


  • paper | فروش بک لینک ارزان | buy Reporter
  • فال تاروت | رپورتاژ آگهی با کیفیت