سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب

جستجوی وب
برچسب‌ها وب
لینک های مفید

 

طایفه گورگیج در یک نگاه کلی و گورگیج های دشتیاری

 

هدف برگزار کنندگان اولین همایش بزرگ این قوم در زاهدان هرگز قوم گرایی به معنی منفی نیست ، و قومییت های مختلف در یک سرزمین فرصت های مناسبی هستند که تهدیدهای احتمالی را خنثی و از این فرصت ها بایستی به نحو مطلوب و به شکل علمی استفاده گردد و اقوام مختلف تامین کننده امنیت جامعه وکشور هستند .

 

طایفه «گورگیج» ویژگی های منحصر به فردی داشته و در این مقاله به بررسی ویژگی های این قوم پرداخته و قضاوت آنر ا به عهده مخاطبان واگذار می نمایم.

 

بر اساس اطلاعات موجود این طایفه در هر گوشه و اکناف کشور زندگی می کنند از استانهای شمالی کشور گرفته تا جنوبی،از دامنه های البرز گرفته تا ساحل نیلگون عمان، برخی از افراد این طایفه در کشورهای پاکستان، افغانستان، و کشورهای عربی زندگی می کنند. جای سوال است علت پراکندگی وسکنی گزیدن این طایفه در هر اکناف کشور به چه دلیل است؟ در پاسخ به این سوال کهنسالان ما چنین گفته اند: سرزمین مکران (بلوچستان امروزی) محل سکونت اصلی این قوم بوده است بعلت خشکسالی هایی که در منطقه رخ داده و کار مردم نیز کشاورزی و دامداری بوده است برای چرای دامهایشان در آنجا می رفتند و در نقطه های مناسب ماندگار شده اند و نسل های این طایفه به شکل پراکنده زندگی می کنند هر کدام از آنان که نوادگان یک اجداد بوده به طور کامل کوچ نموده و کمتر از یکدیگر آگاهی داشته اند وبه تیره های حسن زهی ، سماعیل زهی و... تقسیم شده وصلت کاری بین فرزندان آن سه برادر صورت نگرفته است به هر حال با توجه به اینکه در کشور ایران در آن زمان حاکمیت مقتدری که بتواند تمام نقاط کشور را تحت سیطره ی خود قرار دهد وجود نداشته، و حاکمان محلی مشکلاتی را برای بعضی از مردم به وجود آورده بودند و دلاوران این طایفه در مقابل تحدی گری آنان مقاومت نموده وطوایف دیگر در پناه اینان زندگی می کردند.برخی دیگر دلیل پراکندگی اینان را سیاست های حکومتی آن وقت دانسته زیرا این قوم بلوچ در مقابل ظلم ظالمان قد علم کرده بودند و خطری جدی برای حاکمان آن زمان محسوب می شدند.و طایفه گورگیج یکی از منسجم ترین طوایف بلوچ محسوب می شد

 

مقر اصلی طایفه ی حسن زهی در منطقه دشتیاری در روستای بل ریمدان و کرگ شیخان میباشد که برخی از آنان در روستاهای ساندک زهی بالا و پایین، سندها ،لکوکچ ، چیلسر،پسابندر،پشت ، جادوزهی ، یعقوب زهی و ... زندگی می کنند، حسن فرزند دودا می باشد و ایشان دارای هفت فرزند که اسم یکی از آنان «ناصر» می باشد و گورگیج های دشتیاری نوادگان ناصر هستند و اولین محل چراگاه دامهای این طایفه در اطراف کوه «هنّ» واقع در پسابندر بوده است استقرار یکجا نشینی شان در روستای «کرگ» و «بل» بوده است و بالاچ ثانی از دادار و سیبی که در آن وقت جز خاک ایران بوده از آنجا به طرف دشتیاری کنونی که مکان مناسب و امنی برای چرای دام محسوب می شد و در این منطقه انواع گیاه خودرو یافت می گردید کوچ می کنند ودر این زمان سپاه سردار علی خان بندر عباسی نیز میخواست این منطقه را تحت سیطره خویش قرار دهد که با مقاومت بالاچ مواجه می گردد و مایوس می شوند از شاخص ترین چهره های این طایفه مربوط به چند دهه ی گذشته می توان از شیخ میّا خان ، حاج علی و کدخدا نضرت و... در روستای بل ریمدان و کدخدا ولیداد در روستای چیلسر باهو و محمد و محمود در روستای ساندکزهی ؛ از بزرگان این طوایف در عصر حاضر از بی بگر ، اسماعیل ، مرحوم سید محمد از بل ریمدان وحاج نورمحمد؛ دوست محمد از کرگ ،عزیز رامش از لکوکچ ، حاج رمضان از چیلسر باهو، حاج صدیق و غلامحسین از ساندکزهی ، مرادمحمد از روستای یعقوب زهی و... را می توان نام برد    

 

وجه تسمیه گورگیج

 

در خصوص وجه تسمیه هر طوایف، مردم آن زمان یکی از خصوصیات بارزی که در بین افراد وجود داشت او را با همان صفت صدا می زدند تا اینکه کم کم بعنوان قوم والقاب نامیده می شد، مثلا در زمان قاجاریه دولتی ها وافراد نظامی به سرزمین بلوچستان می آیند و مردم با شنیدن آوازه ی آنها، آنان را «قجر» می گفتند و این اسم سر زبان مردم بلوچ گردید وتا کنون هم این مردم به فارسی زبانان «گجر»می گویندباتوجه به روایت شفاهی داستان در بارهی کلمه ی گور معنی اول بیشتر سنخیت دارد و حکایت از این قرار است که در ایام قدیم یکی از سوارکاران و دلیران قوم بلوچ در میدانی بزرگ درحضور سایر طوایف بلوچ گوری را دنبال میکند و آنرا در اندک زمان می گیرد و گویند که آن گور سقط جنین نیزمی کند - در صورتی که پهلوانان دیگر در این میدان از چنین کاری عاجز و عدم آمادگی می کردند- در این میدان آزمایش، عمامه و کمربند پهلوانی به وی بسته می شود و می گویند ای حسن تو نه تنها گورگیر بلکه گورگیج نیز هستی. حسن فرزند نوت و نوت فرزند نوت بندگ می باشد و تاریخ گورگیج از حسن شروع می شود و پدر حسن از طایفه «رند» می باشد کم کم لقب «گورگیج» به فرزندان ونوادگان ایشان داده می شود. ناگفته نماند گور نوعی آهوی ماده می باشد که بدون شاخ و کمی از آهوهای معمولی کوتاهتر اما خپله تر می باشد که در کوه های « دادار و سیبی » این نوع آهو یافت می شود و بنده نیز در خصوص این نوع حیوان تحقیق کرده ام و و این نوع آهو در باغ ها ی وحش پاکستان یافت می گردد

 

طایفه گورگیج از نگاه تاریخ

 

همه می دانیم که به وقایعی که صد سال از قدمت آن بگذرد شکل تاریخی به خود می گیرد بدون شک این طایفه از محدود طوایف بلوچ است که از قدمت تاریخی بسیار بالایی برخوردار است،تاریخی که سینه به سینه رشادتها و دلاوریهای و فداکاریهای این قوم را در قالب شعر وادبیات حماسی بیان نموده اند و از آنان بعنوان«میارجل» (یعنی امانتدار) یاد می نمایند زیرا هر موقع حاکمان برای اخذ باج وخراج افرادی را تعقیب می کردند آنان در پناه این طایفه با امنیت کامل زندگی می کردند و هر گونه تعرض وهجوم در مکانهای زندگی این طایفه نوعی گستاخی محسوب می شد . اگر شاعران از رشادتهای دیگر قوم نام می برند چند بیتی در لابلای اشعار آنان از این طایفه یاد شده است .

 

داستان دودا وبالاچ و دلاوری های آنان برای هیچ کس پوشیده نیست این داستان از نظر مضامین با داستان های شاهنامه فردوسی در زمینه های قومی، ملی و میهنی و دفاع از ارزشهای والای انسانی قابل مقایسه است وبردانش آموختگان دانشگاهی قوم بلوچ واجب است که در این زمینه به شکل علمی وبه صورت تطبیقی با شخصیت های د استانی شاهنامه ی فردوسی اقداماتی صورت گیرد.

 

خلاصه ی داستان دودا و بالاچ و استنباط نکته های اخلاقی ،ملی و میهنی

 

در کتاب میراث نوشته فقیر شاد چاپ پاکستان به زبان بلوچی چنین آمده است که از روی داستان میان بی بگر(از طایفه پژ و بالاچ می توان پی برد که آنها در مکران زندگی می کرده اند زیرا دراین داستان در مورد مکانهای مختلف مکران سخن به میان آمده است و آنان به صورت پراکنده در گوشه و کنار مکران سکنی گزیده بودند .

 

درباره ی داستان تاریخی طایفه پژ وگورگیج چنین می گویند که علت اصلی شروع جنگ بر روی گاو های زن بیوه ای به نام «سمی» بوده است و این واقعه در سال 1700 م. به وقوع پیوست در مورد این جنگ گفته شده است که دهقانی که اسم زنش سمی بوده صاحب مکنت و دارای زیادی بود و هیچ فرزندی نداشت و پس از مرگ دهقان تمام دارایی او توسط خویشاوندانش تصاحب شد و فقط گاوها بعنوان سهم زنش باقی ماند و بنا به وصیت شوهرش گاوها را پیش دودا فرزند حسن می برد و در پناه او زندگی می کند ، بعد از مدتی پژها با سرکردگی بی بگر برای ربودن گاوهای سمی می آید ودر یک فرصت مناسب وبه دور از چشمان دودا و مخفیانه گاوهای سمی را رم داده و با خود می برند.

 

بعد از آن قاصدی برای رساندن خبر دوان دوان، به طرف طایفه گورگیج می آید و مادر دودا را از ماجرا با خبر می نماید، زیرا سمی در پناه دودا می باشد او می گوید که گاوهای سمی توسط بی بگر با160 نفر جوان ربوده شده وبه سوی سند(یکی از ایالتهای پاکستان) رهسپار شده اند، قاصد هنگام ظهر می رسد و دودای تازه داماد ( البته این ازدواج دوم دودا می باشد) با عروسش در خانه ای به خواب قیلوله می پردازد، خواهر زن دودا با مادرش به نزد وی رفته و مادرش از روی طعنه وبه تعریض چنین می گوید:

 

   آ مرد که میاران جل ا ن (به آنانی که امانت ودیعه شده است)

 

نیم روچان نوپسنت کلان (به خواب قیلوله نمی پردازند)

 

سیری منهان سارتینان ( ودر سایه سرد استراحت نمی کنند)

 

دوست ء گون زباد ما لینان ( با دوستانی که با بوی عنبر ومشک آغشته اند)

 

دودا به محض شنیدن سخنان تلخ ونیشدار مادرش از خواب برخاسته وبه غلام خود می گوید که زمان درنگ و ایستادن نیست اسب سرخ رنگ من را زین کن وشمشیر وسپر من را بیاور تا من گاوهای سمی را که توسط پژها ربوده شده اند بیاورم ، دودا با 70نفر جنگجوی دلاور آماده شده و از عیال خداحافظی نموده و به طرف آنها رهسپار می شود بالاچ نیز اعلام آمادگی کرده و اصرار دارد که همراه شما به جنگ می آیم اما دودا از آمدن ایشان امتناع نموده و می گوید که تو هنوز خردسال هستی و تنها 12 سال عمر داری، زمانی که ما در این نبرد کشته شدیم تو انتقام خون ما را از دشمن بگیر. زمان حرکت دودا به طرف کاروان بی بگر، زنی از عقب کاروان سخنی می گوید و دودا سخن این زن را به فال بد گرفته و می گوید که ما در این جنگ حتما کشته می شویم و می گوید در صورت انصراف از تصمیم هیچ کس دیگر جرات بر گرداندن گاوهای سمی را ندارد، وی با توکل به خداوند عنان اسب سرخ رنگ را کشیده و و حرکت می کند و با سرعت هرچه تمام تر به طرف پژها رفته ودر میدانی با بی بگر روبرو می شود بی بگر با 160نفر نیروی خود سنگر گرفته و به طرف دودا تیر اندازی می کند و تیرها مثل قطرات باران بر سرشان می ریزند و دودا با 70 نفر کشته می شود. پس از کشته شدن آنها تمام اموال و ویراق آنها را می برند و قتی که زنهای آنان اموال ربوده شده را می بینند و به شوهرانشان می گویند که هرگز ایمن مباشید که قطعا انتقام را از شما خواهند گرفت دیر یا زود!

 

زمانی که دودا حرکت کرده و از چشمان مادر پنهان شده مادر با افتخار با زنان دیگر می گویدکه مطمئنم فرزندم یا گاوهای سمی را می آورد یا کشته می شود و یقین دارم که دست خالی بر نمی گردد شاعر بلوچ چنین می گوید:

 

گشتگ مهربانین ماتا ( مادر مهربانش می گوید)

 

بچی اچ دوء یکی کنت ( فرزندم از دو کار یکی را عملی می کند)

 

یا اشی چوئوان زیان داریت ( یا کشته می شود)

 

یا گوکان سر جمیا کاریت ( یا کل گله های گاو را می آورد )

 

گفته های مادرش به حقیقت پیوست دودا از دو کار پیشروی خود، یکی را برگزید( یعنی برای حفظ آبرو و حیثیت قومش کشته شد).

 

پس ازکشته شدن دودا برادرش بالاچ که در آن زمان نوجوانی 12 ساله بود مورد آماج غم واندوه و مصایب قرار می گیرد زیرا پدرش حسن مدتها پیش از دنیا رفته بود و برادر دلیرش همراه با دیگر بردران برا حفظ آبرو و حیثیت قوم، خودش را فدا نمود ، دیگر فرد نام آوری در بین خاندان ایشان وجود نداشت که بالاچ تحت حمایت آنان قرار گیرد ، بالاچ به کار شبانی در ریگزارهای بسیار گرم و در هوای به شدت سوزان مشغول بود، هنگامی که او برای چرای دامها در دشت وصحرا می رفت دخترانی در صحرا نیز برای چرای دامها می رفتند به او طعنه و ریشخند می زدند و به او لقب نامرد و بی خاصیت می دادند و می گفتند او نمی تواند انتقام خون برادر و قومش را بگیرد زیرا او پرسه میزند وبی هدف می گردد وی این سخنان طعنه آمیز را تحمل نمود و شاعر بلوچ چنین می گوید:

 

من کسانک ئیبرء گوندان ( من هنوز خردسال هستم)

 

مرمرین آسانی سرء گردان ( در زیر آفتاب به شدت سوزان می گردم)

 

کولان چه گرمین تاپگا زیران ( آذوقه خودم را بر می دارم)

 

کاد من میرکوه جن انت چمان ( دختران به من طعنه می زنند)

 

کادانی میرکوه شیگان زیاتان ( طعنه شان غیر قابل تحمل می باشد)

 

من مزن بال ء چتوان بلان     

 

چوئه ء نوک ریش ء گلالک بان ( به سن جوانی می رسم)

 

بالاچ در همان زمان از انتقام خون برادرش غافل نبوده است ، زمانی که او به سن جوانی می رسد و بزرگ می شود حس انتقام خون برادرش در قلبش چون امواج دریا خروشان می گردد، و با غلام خودش عهد می نماید که اگر در جنگ هم رکاب او بجنگد و بی بگر را به قتل برساند زن بیوه ی دودا را به عقد نکاح او در می آ ورد.

 

پس از عهد وپیمان به قصد انتقام از خانه خارج می شوند و از این موضوع بی بگر اطلاع پیدا می کند و به بالاچ پیغام می دهد که جنگ و دعوا را کنار بگذارد، ولی بالاچ در جواب می گوید که شما برادرم را با 70 نفر دیگر بدون ارتکاب به هیچ خطا وگناهی به قتل رسانده اید:

 

 

 

پیغام بی بگر به بالاچ:

 

بالاچ تو بل جنگ ء مرء ( ای بالاچ جنگ و دعوا را رها کن)

 

ترک دئی بلوچی کینگ ء ( کینه ی بلوچی را ترک کن)

 

هر وقت که کائی په مرء ( زمانی که برای جنگ می آیی)

 

من ء هال دئی بیا په مرء ( من را در جریان بگذار و برای دعوا بیا)

 

تو چیرء چو دزین تولگا (تو مانند شغال دزد در بیشه مخفی هستی)

 

وابا کش ء براهندگا ( و پهلوان را در خواب به قتل می رسانی)

 

پاسخ بالاچ به بی بگر

 

بالاچ ء جواب گردینتگت (بالاچ در پاسخ به او می گوید)

 

بی بگر آگه مالوم نئی مالوم ببئی ( ای بی بگر اگر در جریان نیستی اکنون آگاه باش)

 

دودا گون هفتاد کنگرء (دودا با هفتاد جوان رعنا)

 

واب انت مان سیه دن سرء ( در دشت تاریک(قبرستان) خوابیده است)

 

اودء گرماپء دلء ( در مکانی به نام گرماپ)

 

من یکی نگندان ظاهرء ( من هیچ کدام از افراد خاندانم را نمی بینم)

 

بیدء نقیبوء لرء ( به غیر از غلام خودم یعنی نقیبو)

 

در این زمان بالاچ به سن 18 سالگی رسیده است ، پس از سخنان بی بگر و پیغامهایی که از طرفین رد و بدل می شود ، بالاچ برای قتل بی بگر برنامه ریزی می کند و نشانه های محل خواب او را جویا می شود وشبی برای قتل او رهسپار شده که خواهر بی بگر که همسر یوسف بوده است( یوسف از طایفه هوت می باشد) با مکاری اسب بی بگر و شمشیر اورا به تخت خواب یوسف آویزان میکند زیرا نشانه هایی که به بالاچ داده شده بود همین ها بودند او مطابق نشانه های قبلی هجوم برده وبه زعم خودش بی بگر را به قتل رسانده است اما بی بگر صدا می زند و می گوید که تو بی گناهی را کشته ای و من هنوز زنده ام ، بالاچ می گوید این مکر وترفند را خواهر تو کشیده و او سبب کشتن یوسف شده است زیرا خواهرت می دانست که من امشب برای کشتنت برنامه داشته ام و می گوید ای بی بگر! نگران مباش فردا در قبرستان دو تا گور حفرکن یکی برا ی خودت و دیگری برای یوسف.

 

روز بعد بالاچ از روی درختی نظاره گر حوادث است که پس از اتمام نماز جنازه با معیت نقیبو حمله ور می شود و بی بگر نیز کشته می شود بالاچ با گامهای چابک خود بالای کوه صعب العبوری می رود . و می گوید من به هدف خودم که انتقام خون برادرا ن و اقوام بود رسیدم اما جنگ من با جنگ بی بگر تفاوت اساسی داشته است زیرا من کودکان معصوم و زنان و همچنین دانایان و روحانیان و کسانیکه در کشتن برادر من دستی نداشته اند هرگز آنان را نکشته ام بدین ترتیب 66 نفر از کسانیکه در کشتن دودا یا نقش داشته ویا مستقیما شرکت داشته توسط بالاچ کشته می شوند و جنگ به پایان می رسد.

 

از داستان واقعی وتاریخی و حماسی طایفه گورگیج این نکته استنباط می گردد که آنان برای حفظ حیثیت و برای مبارزه با چپاولگری و غارتگری کمان را به زه نموده اند و به مهمترین خصایص انسانی که «امانتداری» است آراسته اند زیرا خداوند در کتاب خود انسان را امانتدار الهی قلمداد نموده است ویکی از اهداف خلقت انسان را «امانتدار» بودن وی می داند و دلیل برتر ی آدمی از سایر موجودات نیز در همین نکته می باشد ، پس بی دلیل نیست که مورخان بلوچ در ادبیات شفاهی خود نبرد دودا و بالاچ را در ردیف مهترین نبردهای تاریخ قوم بلوچ می دانند.

 

 

 

امتیازات طایفه گورگیج

 

خودستای پدیده ایی است که اثرات منفی آن در کمترین فرصت ممکن علایم خودش را به شکل ناهنجاری نمایان می کند ، اما در تاریخ این طایفه«دیگر ستایی» وجود دارد یعنی شاعران بلوچ اگر از این قوم و از دلاوری و امانتداری آنان یاد می کنند هیچگونه نسبیت فامیلی با آنان ندارند و به قول فرمانروای ملک سخن «مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید»

 

امتیازات خاصی که این طایفه داشته و بر مبانی یک اصل اساسی دینی و ملی ومیهنی است که به چند مورد خاص در حد اطلاعات اینجانب فهرست وار اشاره می گردد:

 

1- نگاه تعصب آمیز که لطمه ای به به هنر انسان بودن وارد می نماید در بین طایف گرگیج وجود نداشته است

 

2- تعصب میهن پرستی، ملی گرایی افتخار به سرزمین و ولایت خویش و حفظ تمامیت ارضی از خصایص انحصاری این طایفه بوده است حتی در مواقع بحرانی وشرایط حاد.

 

3- در کوتاه نمودن دست استعمار گران از تصرف سرزمین بلوچستان نقش اساسی ومهمی داشته اند

 

4- بزرگترین مخالف رژیم طاغوتی بوده اند و به همین دلیل نه اهل باج بوده اند ونه خراج یعنی نه باج می داده اند ونه می گرفته اند حتی با داشتن قدرت!

 

5- بسی جای افتخار است که هیچ فردی از اینطایفه با نظام جمهوری اسلامی عناد نداشته و همه ی آنان در سایه نظام و با دلبستگی خاص زندگی می کنند به طوریکه حتی یک پناهنده که مخالف نظام باشد در کشورهای دیگر زندگی نمی کند.

 

6- تعصبات نابجا دربین اینان وجود ندارد در بین این طایفه، بلوچ وفارس، شیعه وسنی وجود دارد و بیشترین تاکیدات بر روی مشترکات دارند و دامنه ی اختلافات قومی و مذهبی در بین انان موردی هم مشاهده نمی شود

 

7- نزدیکترین مرزدارانی هستند که کمترین فاصله با نوار مرزی را دارند و همیشه کمر همت را برای صیانت از وطن بسته و این عزم راسخ آنان برای مرزبانی و مرزداری بدون داشتن هرگونه توقعی از نظام، روزبه روز افزایش یافته است

 

   نتیجه گیری وپیشنهادات

 

با نگاهی اجمالی و مفصل به تاریخ رشادتها و دلیریهای این طایفه به نتیجه رسیدیم که طایفه گورگیج از بزرگترین طایفه قوم بلوچ می باشد که اینان به صورت پراکنده در جاهای مختلف کشور ما و کشورهای همسایه زندگی می کنند، وطن دوستی ، امانتداری از خصوصیات بارز این قوم تاریخی بوده است و آنان مخالف سرسخت نظامهای استبدادی ، و با رجال نظام جمهوری اسلامی بیشترین تعاملات را داشته اند ومعتمدین و ریش سفیدان این طایفه برای برقراری امنیت عمومی نقش بسزایی داشته اند و با هرگونه نا امنی به شدت مخالف و در قبال چپاولگران بدون هیچ واهمه ای ایستادگی نموده و همیشه محتمل بارهای سنگین دیگران را برای راحتی آنان به دوش کشیده اند ، فرهیختگان دانشگاهی و رجال سیاسی این طایفه ،قانون اساسی وآیین مملکت داری را بزرگترین پشتیبان خود دانسته و برای تحقق این امرگام به گام با دولتمردان همراهی داشته ودارند، و ما نیز بر خود واجب می دانیم که از زحمات جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک طایفه بزرگ از تلاش های مقامات کشوری واستان مان قدر دانی نموده وامید است با بهره گیری هر چه تمامتر در پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی همگام و یاوری وفادار بوده و از تمام ظرفیتهای موجود و پتانسیل های لازم استفاده کرده تا بتوانیم ایران عزیز اسلامی را بیش از پیش سربلند و زنگ یا س و ناامیدی را برای دشمن در هر لحظه به صدا در آوریم.

 

 

 

 

 

پیشنهادات

 

1- فرهیختگان دانشگاهی باید با دقت نظر خاص و به طور علمی و کارشناسی رشادتها و حماسه های این طایفه را بررسی وبه شکل مکتوب و اسناد معتبر برای نسل های آتی به یادگار بگذارند

 

2- دانشجویانی که در در حال تحصیل هستند (تحصیلات تکمیلی) با نظر اساتید نسبت به کتابت رساله در اینمورد و بسیاری از داستان های این طایفه وسایر اقوام بلوچ تطابق کامل با داستان های شاهنامه فردوسی چه در قسمت پهلوانی و یا چه در قسمت تاریخی دارد دست همت بگمارند

 

3- متاسفانه هنوز هم در قسمت بلوچستان(دشتیاری) میزان تحصیلات آنان نسبت به دیگر اطوایف پایین تر است در این زمینه کوشش جدی برای ریشه کن کردن بی سوادی از کل جامعه و بالاخص در بین قوم خود همتی مضاعف می طلبد که این امر تنها در ظل توجهات متنفذین و ارشادات مشفقانه دانش آموختگان و رجال برجسته ی قوم است زیرا دیگردفتر قدرت بازو بسته شده، بلکه نزاع ، نزاع قلم است هر کس که قلمی توانا دارد و دانش آموختگان فراوان، حرف برای گفتن داشته ودر آبادانی جامعه خویش نقش بیشری دارد

 

4- جوانان ما باید هویت اساسی خود را شناخته و خودشان را از هر گونه رذایل که اصل انسانیت را دچار خدشه می کند به دور نگهداشته وپای بند به موازین الهی باشند

 

5- در مورد قشر زنان باید بگویم که موج بی سوادی در بین دخترانمان و جود دارد و دولت در این زمینه از هیچ کوششی دریغ ننموده و امکانات تحصیل را در دورترین نقطه ی مرزی برای دختران ما فراهم نموده، اما نقش شما والدین گرامی در این زمینه بسیار ارزشمند است و باید مادرانی مومن و فداکار و عالم ودر شجاعت چون مادر دودا و بالاچ را برای نسل خود تربیت نمود 

 

6- آثار ارزشمند تاریخی این طایفه اگر در هرگوشه و کنار کشور وجو دارد باید در فهرست آثار ملی ثبت گردد

 

7- قدر کشور، نظام و انقلاب اسلامی را بدانید و برای سربلندی آن به هر میزان که تلاش کنیم هنوز هم کم می باشد

 

در پایان بر خود لازم می دانم که از برگزار کنندگان این همایش بزرگ از صمیم قلب تقدیر و تشکر نمایم.

 

     تدوین: شه بخش گرگیج معلم ، فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی

 

 

 

منابع:

 

1- فقیر شاد ، میراث، چاپ پاکستان

 

2- مصاحبه وپرس جو از کهنسالان

 

3- اطلاعات شخصی نگارنده وتحلیل اشعار شاعران




تاریخ : چهارشنبه 99/3/28 | 6:21 عصر | نویسنده : اله بخش گرگیچ | نظر
       



  • paper | فروش بک لینک ارزان | buy Reporter
  • فال تاروت | رپورتاژ آگهی با کیفیت